ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



تقدیم به روح پریشان استاد شهریارکه هنوز در دالانهای مقبره الشعرا آرام نگرفته است

ظهر مرداد است خرد و خسته و تنها

می شوم در گم شدنهای خودم پیدا

 

مثل هر شنبه که از دیروز مایوسم

و همان اندازه هم بیزارم از فردا

 

مثل هر شنبه که احساس فرار از شهر

می کشاند روح بی روح مرا اینجا

 

در سکوت پارک بهت مقبره پیداست

این سپید خسته گورستان شاعرها

 

مثل پاهایی بریده از کمر هاشان

شکل درهایی که وا ماندند بی پروا

 

می روم از پله های مقبره پایین

می روم تا... می روم تا... می روم حتی...

 

پله به پله تو گویی می روم درآب

ورطه به ورطه مرا می بلعد این دریا

 

هر طرف یک اسم خسته حک شده برسنگ

از مجیرالدین گرفته تا لسانی یا...

 

بعدعمری شاعری با خاک هم آغوش

آسمانهای سخن خوابیده اند اینجا

 

 

غربت تلخی ست در هر سوی این دخمه

بغض سنگینی گرفته تار و پودم را

 

خسته ، برحافظ تفال می زنم او هم...

(ما زیاران چشم یاری داشتیم) اما...

 

با خودم لج کرده ام هر شنبه می آیم

تا بفرساید مرا این درد جانفرسا

 

****

باز هم آن قبر که هر بار می آیم

حس مرموزش مرا می افکند از پا

 

باز قلبم می تپد بي وقفه آه انگار

دستي از جايي دلم را مي كند ازجا

 

ایستاده برسر آن قبر بانویی

مثل یک خواب محقق مثل یک رویا

 

زیر لب می نالد از یک درد دیرینه

از به غارت رفتن یک شوق یک سودا:

 

"خاک بر این سر که برآن سینه خوابیده ست

بی من این سنگ گران این مرگ این سرما

 

من کم آوردم تو اما ماندی وکردی

پای دار عشق از اینسان پایداریها

 

آه ای شاعر چه خوب آموختی بی من

در دیار شعر رسم شهریاری را"

 

در میان بهت من آرام می گرید

بعد دریک آن زهم می پاشد آن رویا

 

در سکوت مقبره یک ناله می پیچد:

"آمدی جانم به قربانت ولی حالا..."

 

*********

 

ظهر مرداد است خرد وخسته و تنها

می روم از پله های مقبره بالا

 

مرداد89 

کلمات کلیدی این مطلب :  تقدیم ، به ، ، روح ، پریشان ، استاد ، شهریارکه ، هنوز ، در ، دالانهای ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1390/3/4 در ساعت : 4:57:28   |  تعداد مشاهده این شعر :  1197


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 2,153 | بازدید دیروز : 24,729 | بازدید کل : 121,558,113
logo-samandehi