ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  
فال حافظ فال مولوی فال صائب فال بیدل فال سعدی
دسته بندی اشعار
۞ آیینی و مذهبی
۞ اجتماعی
۞ ادب و مقاومت
۞ امام خمینی و انقلاب اسلامی
۞ ترانه
۞ سایر
۞ طنز
۞ عاشقانه و عارفانه
۞ عاشورایی
۞ نثر ادبی
۞ کودکانه

آخرین اشعار
۞ :: پدرم-بغض تنها
۞ :: تاسّی
۞ :: رباعی بیست و دوم ( امام رضا(ع) )
۞ :: صیاد
۞ :: مسند و عمامه و پیشانی پر پینه هم
۞ :: «گنج محبت»
۞ :: آبادی
۞ :: آدم حسابم میکند؟
۞ :: «پناه غریبان»
۞ :: به مناسبت دهه کرامت (میلاد مسعود حضرت علی بن موسی الرضا)
۞ :: عالَم فقط با عشق آباد است
۞ :: قطره اشک
۞ :: رباعی
۞ :: راه نجات
۞ :: بغض‌های آنی
۞ :: شهادت شهید صدوقی و دستغیب (بمناسبت 11/ تیر/ 1361)
۞ :: شعر
۞ :: محو آیینه
۞ :: آیینهٔ معرفت نمایی نگرفته کاش چنین آیینه‌ها نما داشت
۞ :: رمز شب

آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر
نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر
نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر
نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر
نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر
نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر
نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر
نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر
نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر
نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر

آرشیو کامل



Share



چه قدر بد است

چه قدربد است که می گرییم!-1
 
چه قدربد است که لابه لای خنده های هر روزمان یک بار، فقط یک بار به این نمی اندیشیم که  گاهی هم
 
می شود خنده برهردرد بی درمان دوا نباشد؟!
 
چه قدربد درازدحام آدم های ماشینی اطراف مان همه چیز را گم می کنیم.
 
همیشه هرچیز که گم می شود، به دنبالش می گردیم. اما چیزهایی را گم کرده و درپیدا کردن شان
 
سهل انگاری می کنیم که باید پیدا شوند.
 
درصفحه های تمام روزنامه ها، درسردرتمام خانه ها و در سینه کش تمام دیوارها کاغذ مژدگانی
 
مي چسبانیم تا گمشده ی خود را بیابیم.
 
غافل ازآن که برای پیدا کردن خیلی چیزهایی که  باید پیدای شان کنیم حتی لابه لای دیوارهای دل مان راهم
 
نمی گردیم حتی به روی هیچ کس هم نمی آوریم  که کمک مان کند.
 
تنها با یک بهانه، فقط یک بهانه  ي ساده خود را مبرا می کنیم: " گم شد"!
 
دیگر چیزهایی که گم شده پیدا نمی شوند. دیگرحتی نمی شود روی هیچ چیزنوشت : "درصورت پیدا کردن
 
به صندوق پست بیندازید."
 
دیگرهیچ صندوق پستی نشانی از گم شده ها ندارد. دیگر هرکس،هرچیز،هرجا، پیدا کرد، مال خودش می شود.
 
بدون دلیل، بدون منطق، وبدون هیچ سوال اضافه ای که بشود کرد.
 
آیا تا به حال از خودپرسیده اید که چرا گم می شویم؟
 
چراخود را میان هیاهوی تونل زمان گم می کنیم؟
 
چرا این گم شدن مثل گم شدن کیف پول یا مدارک مان نیست تا زمین و زمان را به هم بدوزیم و پیدایش کنیم و چرا؟
 
 
چه قدربد است که می گرییم!-2
 
چه قدربد است که همه می خندند و ما می گرییم.
 
وچه قدربدتراست که دل های  شیشه ای خود را لای سنگ گذاشته ایم تا تظاهر کنیم آدم های شیشه ای دل هایشان سنگی است.
 
چه قدر ناراحت کننده است وقتی می بینیم  آدم های سنگی دل هایی چون شیشه دارند  اما برعکس آدم های شیشه ای دلی ازسنگ!
 
هیچ کس دراین میان ثابت نکرد. هیچ قهرمانی دراین میدان پیدا نشد که پشت حریف قدرش "تنهایی" را به
 
خاک بمالد و این حریف قدربازهم در مسابقه ای جهانی کاپ قهرمانی گرفت. درالمپیک مدال طلا گرفت.
 
وهیچ وقت ، هیچ کس نپرسید ، چرا دراین بازی تنها یک نفرشرکت کننده و برنده است؟!
 
چرا دراین میان  فقط یک نفر می تواند به جنگ تمام خوشی ها و شادی ها برود؟
 
بالاخره من که نفهمیدم اما امیدوام تو فهمیده باشی.
 
قول بده هروقت فهمیدی به من هم بگویی، چرا نسترن های حیاط به تنها آفتابگردان باغچه حسادت می کنند؟
 
بگویی چراقناری درقفس چهچه ی مستانه نمی زند؟ بگویی چرا پیچک های خانه ي همسایه بلندتر از مال ماست؟
 
بگویی چرا بید مجنون دیگربرای لیلی ترانه نمی خواند؟
 
بگویی چرا گربه ی سیاه قصه ی مادربزرگ دیگر به سراغ هیچ ماهی وجوجه ای نمی رود؟
 
بگویی چرا این طورشد؟ چراهمه چیزدنیا به هم ریخت؟ چرا وقتی همه چیز روال عادی خودش را طی می کند، ناگهان طوفانی ،گردبادی، چیزی که
 
نمی شود گفت چیست، همه چیز را دگرگون می کند و می برد؟
 
چراوقتی به انتها می رسیم، می بینیم هنوزاول همان راه آمده هستیم.
 
پيش تر گفته بودم که: مهم سال و ماه و روز نیست. مهم یاد و خاطر و خاطره است!
 
 
چه قدربد است که بخواهیم بگرییم!-3
 
چه قدربد است که بخواهیم بگرییم اما بهانه ای برای گریستن نیابیم.
 
و چقدربدتر است که بخواهیم بگرییم ، بهانه اش هم باشد، هیچ کس هم اطراف مان نباشد،اما نتوانیم بگرییم؟
 
این زجرآورترازآن است...
 
این که دلت بخواهد سرت را  روی شانه ی کسی بگذاری و برایش از همه چیزبگویی اما، اما، اما...کسی را نیابی.
 
هیچ کس را...
 
هیچ کس حاضر نشود هیچ چیزبرایش بگویی، و تو دلت بخواهد بگویی و نتوانی، و تو بخواهی بگویی و نشنود، و تو بخواهی بگویی و نشود.
 
آن وقت تو دیگر حس می کنی هیچ کس  و هیچ چیزدردنیا  تو را نمی فهمد، وهیچ کس آن قدربرایت وقت نمی گذارد تا بفهمد.
 
آن قدربرای توهمه قدراست، و برای آن کسی که هیچ وقت، پیدا  نشده، نمی شود، و نخواهد شد یک لحظه.
 
يك لحظه، دربرابرتمام ساعت ها. یک لحظه، به اندازه ی تمام ثانیه ها. یک لحظه، به قدر تمام ساعت هایی که دلت خواست بگویی وهیچ کس نبود.
 
دلت خواست گریه کنی و شانه ی هیچ کس  پذیرایت نشد. دلت خواست بشنوی و هیچ کس نبود تا در گوشت زمزمه ای کوتاه کند
 
هیچ کس نماند. هیچ کس ندید. وهیچ کس نفهمید تودرعمق احساست فقط دوحرف داری: "دوستتان دارم"...همین!
 
 
دیدن-4
 
دیدن . دیدن همه چیز.
 
دیدن هیچ چیز و دیدن بعضی چیزها.
 
گاهی ندیدن بهترازدیدن است و گاهی برعکس دیدن بهترازندیدن.
 
برای دیدن فقط دو چشم لازم است که  گاهی بعضی ندارند و می بینند و گاهی هم  بعضی دارند و نمی بینند.
 
خیلی چیزها را می شود دید. خیلی چیزها را هم نمی شود دید.
 
و ما بعضی وقت ها چیزهایی را می بینیم، که نباید ببینیم.
 
اما چیزهایی را که باید ببینیم، نمی بینیم.
 
آدم ها روی هم تاثیر می گذارند.چشم های آنها هم همین طور.
 
بعضی چشم ها تو خالی اند. یعنی هیچ چیز درون آن ها نیست که دیده بشود.
 
اما چشم هایی هم هستند که یک دنیا حرف دارند.
 
یک عالمه رازنگفته.
 
به آن ها  که نگاه کنی، اگرحواست نباشد یک باره غرق می شوی.
 
غرق دردریای جادویی حرفهای چشم هايشان...
 
کلمات کلیدی این مطلب :  گریه ، خنده ،
موضوعات :  اجتماعی ، نثر ادبی ،
   تاریخ ارسال  :   1392/10/2 در ساعت : 20:18:14   |  تعداد مشاهده این شعر :  747


کسانی که این شعر را می پسندند :
ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.


بازدید امروز : 8,836 | بازدید دیروز : 24,729 | بازدید کل : 121,564,796
logo-samandehi