خونابه درد خوردم عمری به میخانه ی دل
خونین سخن ها نوشتم از داغ بر شانه ی دل
ای یار درخون تپیده در تو سحر آرمیده
یادت چراغی ست روشن شب ها به کاشانه ی دل
در مزرع صبح رنگین عطر کلام تو پیچید
تسبیح و مهر و دعایی از پیر فرزانه ی دل
میثاق آیینه و خاک لبخند آغوش افلاک
گلبرگ نوری سحر زاد لطفی ز مستانه ی دل
جز داغ هرگز ندیدی اشگ قلم را خریدی
طغیانی از یک حماسه شوقی چو افسانه ی دل
ای فیض فصل رهایی روح بلند خدایی
دیگر کجا می توان یافت شوری به پیمانه ی دل
تو نبض هر واژه بودی آغاز هر نامه بودی
ژرفای اندیشه بودی ذوقی به میخانه ی دل
بال کبوتر به پرواز با یک سبد عطر آواز
بنواز مارا تو یک دم بنشین به ویرانه ی دل
امشب به یاد تو بودم این درد ها را سرودم
می ریخت بر صفحه شب اشگ غریبانه ی دل
در این حصار جدایی سرمستی و بی قراری
نیلوفرانه تو جستی از دام و از دانه ی دل
(رندانه آخر ربودی جامی ز خمخانه ی دل
خونین چوبرگ شقایق رنگین چو افسانه ی دل)
با احترام سروده ناصر عرفانیان