تضارب ادیان!!!
مدّتی پیش که برای جابجایی کتابهایم اقدام می کردم چشمم به یک کتاب جیبی بسیار قدیمی به زبان فرانسه افتاد که بکلی فراموشش کرده بودم!! یادم آمد که این کتاب مستعمل و دستِ دوم را در زمان دانشجویی از یک پیرمرد دستفروش سر میدان انقلاب خریده بودم... کتابچه ای درسی که حدود ۸۶ سال پیش (سال ۱۹۲۶ میلادی) بمنظور آموزش زبان فرانسوی به کودکان کشورهای مستعمره ی فرانسه، در پاریس چاپ شده، با کاغذ کاهی و جلد مقوایی!!! ... در انتهای آن اشعاری از "ویکتور هوگو" و "آلفونس دو لامارتین" و چند نویسنده و شاعر دیگر فرانسوی نظرم را جلب کرد، بویژه چند بیت از یک شعر تامل برانگیز بقلم "دو لامارتین"... بعد حس کردم که احتمالاً این شعر کامل نیست... خلاصه پس از تحقیق متوجه شدم که خود فرانسوی ها هم دارند دنبال قسمتهای حذف یا گم شده ی این شعر می گردند!!! به هر حال موفق شدم نسخه ی نسبتاً تکمیل شده ی این شعر را پیدا کنم... با خود گفتم شاید بد نباشد آن را ترجمه کرده در اختیار خوانندگان محترم نیز قرار دهم...قبل از هر چیز، اندکی از این شاعر فرانسوی بدانیم:
" آلفونس دو لامارتین " در ۲۱ اکتبر ۱۷۹۰ میلادی در یک خانواده ی نجیبزاده چشم به جهان گشود. او در جوانی سفرهایی را انجام داد و در سال ۱۸۲۰با یک بانوی انگلیسی به نام "ماریا الیزا بیرچ" ازدواج کرد. از سال ۱۸۳۹ همراه با تحولات اروپا به سیاست علاقه مند شد. در انقلاب ۱۸۴۸ فرانسه به عنوان یکی از رهبران چپگرا فعالیت میکرد اما پس از شکست در انتخابات ریاست جمهوری مقابل "ناپلئون سوم" از سیاست کناره گیری کرد و از آن پس تنها به فعالیتهای ادبی مشغول شد. وی در ۲۷ فوریه ۱۸۶۹ در سن هفتاد و هشت سالگی درگذشت...
و اما قبل از هر چیز شعر را مطالعه کنید! (اگر چه تلاش کرده ام آن را امانتدارانه ترجمه کنم اما می دانم که هرگز نمی توان زیبایی ها و آرایه های ادبی این اثر را با ترجمه منتقل کرد!) واما در خصوص مضمون... در پایان به "واحد نوشتها" توجه فرمایید!
Le pauvre colporteur EST mort la nuit dernière
دوره گرد بیچاره دیشب مُرد
Nul NE voulait donner de planches pour sa bière
هیچکس حاضر نشد تخته برای تابوتش بدهد
Le forgeron lui-même a refusé son clou
حتی خود آهنگر هم از میخ زدن تابوتش خودداری کرد
C’est un juif, disait-IL, venu je NE sais d’où
او گفت: این یک یهودی ست که نمیدانم از کجا آمده
Un ennemi du Dieu que Notre Terre adore
یک دشمن خدا، همان خدایی که سرزمین ما او را ستایش می کند
Et qui, s’il revenait, l’outragerait encore
که اگر باز می گشت باز هم به او توهین می کرد
Son corps infecterait un cadavre chrétien
لاشه اش یک جسد مسیحی را آلوده خواهد کرد
Aux crevasses du roc traînons-Le comme un chien
بیایید مثل سگ او را روی سنگفرش ها به خاک بکشیم
La croix NE doit point d’ombre à celui qui la nie
صلیب نباید بر کسی که انکارش می کند سایه بیفکنَد
Et ce n’est qu’à nos OS que la Terre EST bénie
و زمین تنها با استخوان های ما متبرّک می شود.
Et la femme du juif et ses petits enfants
وهمسر و بچه های خردسال آن یهودی
Imploraient vainement la pitié Des passants
ملتمسانه چشم بر ترحّم عابرین داشتند
Et, disputant Le corps au dégoût populaire
و در انزجار عمومی درحالی که پیرامون جسد مجادله می کردند
Se jetaient éplorés entre eux et Le suaire
اشکریزان، خود را بر جسد(پدر) می انداختند
Du scandale inhumain averti par hasard
من بصورت اتفاقی از این آبروریزی غیر انسانی مطلع شدم
J’accourus ; j’écartai la foule du regard
دویدم و با نگاهم جمعیت را شکافتم
Je tendis mes deux mains aux enfants, à la femme
من هر دو دستم را به سوی آن کودکان و آن زن دراز کردم
Je fis honte aux chrétiens de leur dureté d’âme
من به مسیحیان بخاطر روح سخت و بیرحمشان " شرمتان باد!" گفتم
Et, rougissant pour eux, pour qu’on l’ensevelît
و در حالی که از دست آنها (از خشم) سرخ شده بودم، برای دفنش
« Allez, dis-je, et prenez les planches de Mon lit »
گفتم: "بروید تخته های تختخواب مرا بردارید! "
Puis, pour leur enseigner un peu de tolérance
و آنگاه برای اینکه به آنها کمی تحمّل،
La première vertu de l’humaine ignorance
و اولین مزیّت و کیفیت غفلت و فراموشکاری بشر را یاد بدهم
Et comment Le soleil et Dieu luisent pour tous
و اینکه چگونه خورشید و خدا برای همه ی ما می درخشد
Et comment ses bienfaits s’épanchent malgré nous
و اینکه چگونه این نعمات علیرغم میل ما پراکنده می شود،
Je leur AI raconté la simple et courte histoire
برایشان آن ماجرای ساده و کوتاه را تعریف کردم
:Qui dans Mon cœur alors tomba de ma mémoire
همان داستانی که در حافظه ام، از بر داشتم:
، Au temps où les humains se cherchaient un séjour
در روزگاری که بشر دنبال یک پناهگاه می گشت،
Des hommes près du Nil s’établirent un jour
یک روز مردمانِ کناره ی رود نیل، در آنجا مستقر شدند
Amoureux et jaloux du cours qui les abreuve
با عشق و حسادت نسبت به جریان آبی که بر آنها می ریخت
Ces hommes ignorants firent un dieu du fleuve
این انسانهای نادان، از رودخانه خدایی ساختند
Il donnera la vie à ceux qui Le boiront
و گفتند: او به هرکس که آن را بنوشد حیات خواهد بخشید
« Dirent-ils ; et c’est nous ! Et les autres mourront »
"و فقط ماییم و دیگران خواهند مُرد"
Et lorsque par hasard d’errantes caravanes
و هرگاه که بر حسب اتفاق کاروانهای ره گم کرده،
Voulaient en puiser l’eau dans leurs outres profanes
می خواستند مَشک های بَدَوی شان را از آب پر کنند،
Ils les chassaient du bord avec un bras jaloux
آنان را به بازوی حسادت با تیر می زدند
Et se disaient entre eux : « L’eau du ciel n’est qu’à nous
و با خودشان می گفتند: " آبِ آسمان فقط مال ماست،
« On NE vit qu’en nos champs, on NE boit qu’où nous sommes
فقط در دشت های ما زندگی جریان دارد، فقط درآنجا که ما هستیم نوشیدن جایز است"
« Ceux-là NE boivent pas et NE sont pas Des hommes »
" آنان آنطرف نباید بنوشند و انسان نیستند "
Or, l’ange du Seigneur, entendant ces discours
پس فرشته ی خدا در حالی که این گفتگو را می شنید،
"Disait : "Que les pensers de ces hommes sont courts
گفت: " چقدر افکار این انسانها کوتاه است! "
Et, pour leur enseigner à leurs dépens que l’onde
و برای اینکه به آنها بیاموزد که
Du ciel qui la répand coule pour tout Le monde
آبی را که آسمان در آنجا می پاشد، برای همه جاری می شود،
Il amena de loin un peuple et ses chameaux
از راهی دور مردمانی را همراه با شترانشان به آنجا هدایت کرد؛
Qui voulaient, en passant Le Nil, boire à ses eaux
که در گذر از نیل می خواستند آبهایش را بنوشند.
Et, pendant que du dieu les défenseurs stupides
و از آنجاییکه مدافعان احمق، از جانب خدا!
Interdisaient son onde à leurs rivaux avides
آبش را برای رقبای مشتاقشان ممنوع کرده بودند،
L’ange, du ciel fermé rouvrant Le réservoir
فرشته ی آسمانِ مسدود، در حالی که منبع مسلّح به سیلاب را
Sur l’une et l’autre armée à torrents fit pleuvoir
بر روی هر یک، باز می کرد، باران را رقم زد.
Et Le peuple étranger but au lac Des tempêtes
و مردم بیگانه، از " دریاچه ی سیلابها " نوشیدند
Et l’ange dit à l’autre : « Insensés que vous êtes
و فرشته به دیگران(تنگ نظران) گفت: " چقدر بی عقلید شما !
« La nue abreuve au loin ceux que vous refusez
در دور دست، بر آنان که شما ردشان می کنید، ابری باران فرو می ریزد"
Et sa source EST plus haut que celle où vous puisez
و سرچشمه اش بلندتر از (سرچشمه ی) رودخانه ایست که شما از آن آب می کشید
Allez voir l’univers : chaque race a son fleuve
بروید دنیا را ببینید: هر قومی رودخانه ی خودش را دارد
(قَد عَلِمَ کُلُّ اُناسٍ مَشرَبَهُم ..قرآن کریم- مترجم)
Qui descend de ses bois, la féconde et l’abreuve
همان که از فراز این بیشه ها فرود می آید و بارور و سیرابش می کند
Et ces mille torrents viennent du même lieu
و این هزار رودخانه ی عظیم همه از یک جا می آیند
Et toute onde se puise à la grâce de Dieu
و همه از رحمت پروردگار پرآب می شوند
Il la verse à son heure et selon sa mesure
او آن را به وقتش و به اندازه اش فرو می ریزد
En fleuves, en ruisseaux, plus bourbeuse ou plus pure
به شکل رود، به صورت جویبار، کم و بیش گل آلود یا صاف و شفاف
sI les vôtres, mortels, sont plus clairs et plus doux
اگر مال شما میرندگان، صاف تر و گوارا تر است،
Gardez-vous d’être fiers, et moins encor jaloux
مواظب باشید مغرور نشوید و کمتر حسود باشید!
Sachez que vous avez Des frères sur la Terre
بدانید که شما روی زمین برادرانی دارید
Que celui qui n’a pas ce qui vous
و بدانید همان کسی که ندارد آنچه را شما دارید،
؛ A la pluie en hiver, la rosée en été
در زمستان باران دارد و در تابستان شبنم؛
؛ Que Dieu lui-même puise au lac de sa bonté
که خدا خودش دریای رحمتش را سیراب می کند؛
Et qu’il donne ici-bas sa goutte à tout Le monde
و اینکه او اینجا این پایین، قطراتش را به همه می چشاند
« Car tout peuple EST son peuple et toute onde EST son onde »
" چرا که هر قومی ، قوم اوست و هر آبی، آب اوست "
Cette religion qui nous enorgueillit
این دینی که ما را مغرور می کند،
.C’est ce fleuve fait dieu don't on venge Le lit
این همان خدای ساخته شده از رودخانه است که یک نفرانتقامش را از تختخواب می گیرد.
?Vous croyez posséder seuls les clartés divines
گمان می کنید که فقط شما صاحب شفافیت های ملکوتی هستید؟
?Vous croyez qu’il fait nuit derrière vos collines
شما گمان می کنید که آن سوی تپّه های شما، شب است؟
Qu’à votre jour celui qui NE s’éclaire pas
که در روزِ شما، آنکسی که روشن نمی شود،
?Marche aveugle et sans ciel dans l’ombre du trépas
نابینا و بی آسمان، در سایه ی مرگ قدم می زند؟
Or, sachez que Dieu seul, source de la lumière
پس بدانید که فقط خدایی که منبع نور است
La répand sur toute âme et sur toute paupière
آن را بر روی همه ی ارواح و همه ی پلکها می گسترانَد
Que chaque homme a son jour, chaque âge sa clarté
که هر انسانی روزِ خودش را دارد، و هر عصری روشنی خودش را ,
Chaque rayon d’en haut sa part de vérité
هر شعاع نوری از آن بالا، بخشی از حقیقت است
Et que lui seul IL sait combien de jour ou d’ombre
و اینکه فقط او می داند، چند روز یا چند شبِ دیگر را
Contient pour ses enfants ce rayon toujours sombre
برای فرزندانش، این شعاع همیشه تاریک، در چنته دارد
sI Le vôtre EST plus pur et plus tiède à vos yeux
اگر مال شما (خورشید شما) ناب تر است و به چشمتان خوشایند تر می آید
! Marchez à sa lueur en rendant grâce aux cieux
در روشنی آن راه بروید و خدا را شکر کنید!
Et n’interposez pas entre l’astre et vos frères
L’ombre de vos orgueils, la main de vos colères
Pour faire à leurs regards luire la vérité
و برای اینکه واقعیت به چشم برادرانتان بیاید،
سایه ی غرور و دستِ خشمتان را بین آنها و و ستاره(گان) حائل نکنید
! Réfléchissez son jour dans votre charité
در میان صدقه دادنتان به روزش (قیامت) بیندیشید!
Car l’ange qui de Dieu viendra faire l’épreuve
چون آن فرشته ای که از جانب خدا برای پُرسش می آید(نکیر و منکر- مترجم)
Juge Le culte au cœur, comme à l’onde Le fleuve
بر اساس ایمان قلبی قضاوت می کند همانگونه که رودخانه را با آب!
L’arc-en-ciel que Dieu peint EST de toute couleur
رنگین کمانی که خدا رسم میکند از همه ی رنگها تشکیل شده است
Mais l’éclat du rayon se juge à sa chaleur
اما تابشِ شعاعِ نور با حرارتِ خود مورد قضاوت قرار می گیرد
Cette morale en drame a retourné leur âme
این درس اخلاقیِ دراماتیک، روح آنان را (مردمی که با آن جسد آن رفتار را داشتند) منقلب کرد
Et l’on se disputait les enfants et la femme
و بر سر آن کودکان و آن زن (یهودی) به جرّ و بحث پرداختند.
Alphonse de Lamartine
آلفونس دو لامارتین
ترجمه: دکتر ابوالقاسم افخمی اردکانی
واحد نوشت ۱ :
صهیونیزم، نه یهودیت است و نه مسیحیت؛ بلکه یک جریان انحرافی ضد خدا و بشریت است!!!
واحد نوشت ۲ :
من نمی دانم اگر در آن زمان مسیحیان با آن یهودی این رفتار را داشتند، چرا حالا باید مسلمانان در این زمان تقاصش را پس بدهند؟؟؟!!!
کاش الآن این شاعر و نویسنده ی فرانسوی زنده بود تا از او می پرسیدم آیا این نتیجه ی همان جرّ و بحث بر سر آن کودکان و آن زن یهودی ست که تو آنرا برانگیختی؟؟!!!