پیر طریقتا ، ما سالها پیش خرقه مان را گرو خانه خمار نهادیم ، یاران موافق از دست شدند عمران دلمان هم ، گوشه چشمی مگر از حضرت چشمتان که خاک زر شود ، زیر این بوریای صد وصله خوشیم و هوشیم ...قلندری و طنازی پیش کش حضور انورتان ...یا حق
اگر چه طبعم از اتباع شعر نو باشد
شراب طنزم از ایتام شاخ مو باشد !
"حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست "
که پیر فرقه ما حضرت دخو باشد
هزار جهد بکردم که یار من گردد
سوار گر بشود مرکبم رنو باشد
من از بلاد حبیبم نه آن جزیره شوم
که مجمع نظر حضرت دفو باشد
چو خوانده اند تورا در نظر بگیر گلم ...
که دعوتی هم اگر هست با منو باشد
نیافریده مگر جو کاملن آزاد ...
جناب طنز... همان طفل هرزه رو باشد
مثال ایرج و سعدی که بار ها گفتند :
که طبع طنز شما لاشی و ولو باشد
"عبید "یان زمانیم حضرت شاطر
"زیاد" باشد اگر سهممان چلو باشد
ولی چه سود گلوی فضولمان تنگ است
نیامده است مرا قاطرم دوو باشد ...
****************
به سفره خانه به ماءالشعیرمان بنواز
بگو به خنده:پسر عم آبجو باشد...
سلام کردم و زانسوی گوشی تلفن
جواب خاله ربابه هلو هلو باشد...
به عهد شاه یکی شهر نو به تهران بود
..................................باشد!!!