باز امشب آسمان ناسازگاری می کند .... در نظر دارد بگیرد حال ِ این دیوانه را...
دور تر کرده برایم باد ...راه خانه را....
وقتی از بالا زمین انداخته پیمانه را
باز امشب آسمان ناسازگاری می کند..
در نظر دارد بگیرد حال این دیوانه را
چهره را در هم کشیده.... جغد هم بد تر از آن ....
ول نخواهد کرد گویا خنده ی مستانه را
هر چه که زخم است برپشتم همه کار خودی است
هیچ کس کاری ندارد غیر از این بیگانه را ...
سینه ام مهتاب می خواهد نه شبهای سیاه ...
آه بگذارید بر آتش دل ِ پروانه را
از بهار سال بد پیداست که پاییز هم ...
حس نخواهم کرد آخر گرمی ِ یک شانه را
شب دراز است و قلندر خواب می بیند هنوز....
چهره های با مرام و غیرت مردانه را...
16/5/1390 سید مهدی نژادهاشمی
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/5/16 در ساعت : 1:46:11
| تعداد مشاهده این شعر :
1204
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.