مرا گم کن در آغوشت ...
من از گرمای دستانت پرم از حسّ سوزانی
که جانم بی تو می گیرد در این تبخیر روحانی
من امشب با غزل هایم برایت نقشه ها دارم
چنان از بوسه سرمستم که یکدم لب نپوشانی
بیا فرمول بازی را به سود من بهم ریزیم
تو امشب لیلی من باش و من مجنون ویرانی
بیا از لحظه ی اول از آن روز پر آشوبی
که گندم بود و یک آدم و آن حوّا که می دانی
ببین من می شوم آدم تو هم حوّای گندم خوار
تو می آیی به بالینم برای بوسه پنهانی
.
.
.
.
مرا گم کن در آغوشت برایم جمله سازی کن
وطوفان کن در احساسم به آن چشمان بارانی
قبولم کن صمیمانه در آن آغوش شبگیرت
بیا قابیل جانم شو ...اگر با من نمی مانی
*****************
تاریخ ارسال :
1392/11/28 در ساعت : 22:47:53
| تعداد مشاهده این شعر :
799
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.