اسفند بهاریست در آغوش زمستان
چون آتش پنهان شده در جان دمـاوند
اسفند دل انگیزترین حادثه ی سال
اسفند طربنـــــــاکترین ماه خداوند
...................................
سلام و درود بر شما جناب سلیمی عزیز .
الحق که اسفنددر این قصیدۀ فاخر شکوفا چون بهار شده
و این نگاه زیبا و عالمانه به کهنه و نو، حقیقتی دلنشین بود .درودها بر بزرگان ادب ، استاد امیری اسفندقه و استاد شفیعی کدکنی و سایر بزرگواران ...
گفتـــــــند که دوران قصیده سپــــــری شد
ما را خبری نیــــــست از این قصه که گفتند
ما حوصله ی توبه از این شـــــــــیوه نداریم
ما دل نتوانیـــــــــــم از این زمــــــزمه برکند
در سینه ی من دغدغه ی کهنه و نو نیست
من شاعرم از پای مرا شعـــــــــر در افکند
........................................
من شعر طلب میکنم و تشــــــــنۀ شعرم
و آن شعر چه از خاک بخارا،چه سمـــــرقند
آن شــــــعر چه در دامنــــۀ سرخوش البرز
و آن شـــــــــعر چه در قلّــــۀ جادویی الوند
برگـــــرد دگرباره به آغوش خراســـــــــــان
برگرد دگرباره به این خــــــــــــــاک گل آکند
تا شــــــــعر بریزیم تو را در قدم ســـــــــبز
تا شعر بنوشــــــــــــــیم از آن طبع خردمند
..............................................
بخشی از مستزادی کهنه
در راه تو آواره شدن لذّتِ جان شد.......منزل که عیان است
آن دلبر ما بود که از دیده نهان شد......عاشق نگران است
گفتم چو فراموش کنم غصّه سرآید .....از سر به در آید
سرریزکه شداز سرمن وردزبان شد......دردی که روان است
در جسم زمان کشتۀ صد عاطفه ها را .......هر لحظه به لحظه
زخمی است که بر پیکـــرۀ روح زمان شد ......این درد جهان است
شمع و گل و پروانه دگر آفت شعر است ......از سیب بگویید
هندیّ و خراســـــان و عراقی زبیان شد .....این سبک جوان است.
این تازه جوان نیز مُسِن است وقدیمی.....همدورۀ حافظ
قاموس معانی به جوانی که گران شد .......بیرون ز توان است
بهتر زخودم نیـــــست که ایراد بگیرم.......تا آنکه بمیرم
با غیربه هرشیوه که گفتیم همان شد.....آن هم که زیان است
محمدرضا سلیمی
1392/12/8 در ساعت : 10:25:36
سلام ها و درودها
سپاس جناب ذيفر گرامى
بابت مستزاد زيباتون هم ممنونم
زنده باد
|