آن در، دری که آسمان بسیار می زد
خورشید، هر صبح از فلق، یک بار می زد
فوج فرشته ،گرد آن را سرمه می کرد
جبریل بر آن بوسه ی بسیار می زد
بر روی آن می کرد گل ،دست پیمبر
در، با شکفتن ،شوق خود را جار می زد
بر روي آن عاشق،دخیل گریه می بست
تا که حبیب اش را ببیند، زار می زد
هر کس که حاجت داشت می آمد سراغش
وقت گره افتادن در کار می زد
آن در که باب مخزن الاسرار حق بود
دستان رد بر سینه ی اغبار می زد
***
آتش بیار معرکه،دزد خلافت
آن را برای دادن اخطار می زد
در محضر شیرخدا دیدند مردم
در را چه بی شرمانه آن کفتار می زد
در پشت در سیب رسول اله، لِه شد
فریاد از این ماجرا ، مسمار می زد
مانند یک پروانه ی آتش گرفته
در نیز خود را بر در و دیوار می زد
اسفند92
کلمات کلیدی این مطلب :
فاطميه ،
تاریخ ارسال :
1393/1/10 در ساعت : 14:19:35
| تعداد مشاهده این شعر :
607
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.