هوالمصوّر
زمانه حرف قشنگی زده ست با آتش:
پدر که مرد ببارد به خانه ها آتش.
شبیه خانه ی زهرا(س) که بعد پیغمبر(ص)
رسید از درودیوار بی هوا آتش
در آن سکوت غریب و در آن قیامت سرد
هجوم فاجعه در کوچه خواست تا آتش
زبان درازکند سوی ذوالفقار علی(ع)
و تا هنوز بیفتد به جان ما آتش
حریم خانه ی زهرا(س) بلند بود از بس،
رسید لحظه به لحظه به ماسوا آتش
جزاش بود که آتش جهنمی بشود
حریص آتش و خودخواه و بی حیا آتش
سپاه سرخ و سیاهش هجوم می آورد
و رفت بعد مدینه، به کربلا آتش
حسین(ع) تا به شهادت رسید نامردان
زدند خیمه طفلان تشنه را آتش
سه ساله سوخت،زمین سوخت،آسمان ها سوخت
و سوخت چادر زهرا(س) دوباره با آتش
ندید روی خوشی را جهان بی زهرا(س)
نگاه کن که رسیده ست تا کجا آتش
..و ناگهان پر ققنوس و شعله در اروند
چنان که می زند انگار دست و پا آتش
پدر پرنده ی آبی آسمانی بود
که ریخت بر پر و بالش سه دوشکا آتش
..من و برادر و حوض و نگاه ماهی ها
و سوت موشک و ...تصویر چشم ها آتش.