اي گربه تو را چه شد كه ناگاه رفـــتي و نيــــــامدي دگـــر بار
پروين اعتصامي
**************************
چه شـد ای گربۀ مقبول من کز پیش من رفــتی
که آثــاری ز رفـــتار تو این جــا نیــست انگـاری
هفشده روز رفـته است و تو را این جا نمی بیـنم
نه در ایوان نه در مـطبخ نه در پســتو نه انباری
به یــادت بوده ام ایــن مــدت دوری ولــی گــویا
مــرا با یک چــنین احـوال در خــــاطر نمی آری
مــیان چهــره ات آثـــار مشـــهودی نمی دیدم
کـه حـآکی باشد از درد و غم و انـدوه و بیماری
تــو یادت هـست آن روزی که خیس خیس در باران
بــه روی گرده ات هم بود زخمی مهلک و کاری؟
و مـن آوردمــت پیـش خـودم با مـهر بیـش از حـد
هــمـین جـا درکـنار ایـن اجــاق گـرم دیــواری
و یادت هست این جا بچه ات را شیر می دادی
بـدون غــصۀ فــردا بــه آرامـی ســـبکــباری؟
مــگر فهــمیده ای دیــگر ز مـن کاری نمــی آید
که جا هـشتی مرا این جا میان خفت و خواری؟
غــم بی کـاری و قـهر زن و فرزند و بی پولی
تو هم خوش کرده ای دل را به این آشـفته بازاری
تلاشی سـخت مي کردم که یـک روزی زنم خود را
ز درد دوری ات قدری به بی دردی و بی عاری
مــکن بـا مـن چــنین رفــتار های ناپــسندی را
بیــا بـــردار دســتت را از ایــن هــمسایه آزاری
نمیدانم ! خدائی مـن نمیدانـم ! کـه از پیـشم
تـــو جدی رفـته ای یا این کــه کارت بوده سر کاری !
سه شنبه 16 آبان ماه 1391