ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



راش­هاي از جنگ برگشته

 
دكمه­ هاي پيراهنت را مي­ بستم
و گره كراوتت را...
ساقدوش غمگيني هستم
كه در ميدان فردوسي
اسفند دود مي­كند وُ روي سرت نقل مي­ پاشد...
 
چرا پياده ­رو اين قدر عجله دارد
ما اسكلت­ هايي هستيم
كه از جنگ برگشته ­ايم...
سربازهايي كه دست و پاي­شان را قرض دادند
تا تو با زبان مادري ­بگويي: «دوستت دارم»!
عقب ­نشيني مي­ كنيم!
مادرم خرمشهر را در چمدان گذاشت
پدرم كارون را بغل مي­ كرد و «يا ولدي» مي­ خواند
كاش عقرب بوديم
و لااقل خودمان را خلاص مي­ كرديم...
برگرديد به قاب­ هايتان
شگون ندارد
سياه و سفيدتر از اين باشيم
در شب دامادي!
 
روي سرت نقل مي­ پاشيدم
خرمشهر سر خم مي­ كرد
و «ابوهادي» در بارانداز بندر دور عروس­ اش يزله مي ­كرد...
کلمات کلیدی این مطلب :  شعر سپيد. اجتماعي ،

موضوعات :  ادب و مقاومت ،

   تاریخ ارسال  :   1393/2/10 در ساعت : 15:55:19   |  تعداد مشاهده این شعر :  670


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

محمد حسین انصاری نژاد
1393/2/10 در ساعت : 20:35:59
سلام بردوست.
مخلصیم ودلتنگ دیدارت.
شکیبا غفاریان
1393/2/11 در ساعت : 12:8:10
درود بر شما و زيبا سروده تان
خدابخش صفادل
1393/2/10 در ساعت : 16:29:10
درود! سپیدواره ی قشنگی بود:کاش عقرب بودیم/ ودست کم خودمن را خلاص می کردیم.
نغمه مستشارنظامی
1393/2/11 در ساعت : 9:17:20
زیبا و محزون سروده اید بزرگوار..تکان دهنده بود.
سلام و عرض تبریک روز معلم را به جناب استاد بهداروند در کرج برسانید از طرف این شاگرد قدیمی کوچک
بازدید امروز : 6,912 | بازدید دیروز : 24,729 | بازدید کل : 121,562,872
logo-samandehi