ستاره میچکد از آسمان خیس نگاهم
که ابری است هوای من از ندیدن ماهم
چرا؟ بدون تو تا کی فقط زغم بنویسم؟
خودم هنوز نفهمیده ام چه بود گناهم
درآتش غزلم سوختم...و... یاد خدا...نه...
دگر امید ندارم به معجزات خداهم
شبیه موج سرم را به باد دادم و... شاید
دهی چوصخره ی دلسنگ لحظه ای تو پناهم
برای تشنگی ام قطره قطره آب بیاور...
وگر نه... سنگ نینداز توی خشکی چاهم
غمی چو کوه کنار تو کاه میــشود اما
منی که بیتو ام از غصه ام چگونه بکاهم؟
به غیر ثانیه هایی که بی شما سپری شد
من از دقایق عمرم..نه..هیچ چیز نخواهم
اتاق من! که پری از هوای ناله و اشکم
...مرا ببخش ز شب گریه های گاه به گاهم
غمی که میچکد از من بروی صفحه ی کاغذ
کسی هنوز نفهــمیده......جز مــــداد سیاهم...