گوشه ي تابلو نشسته هنوز سركش وناب مي زند لبخند

قاب، برعكس گريه مي كند و عكس در قاب مي زند لبخند

جبهه در پس زمينه اش پيداست نقشي از گريه هاو خاطره ها

بچه ها خاكريز مي سازند پاي مين ياب مي زند لبخند

پشت ديوارهاي صوتي را موج آن خنده مي شكست اكنون

پشت ديوارهاي سيماني داخل قاب مي زند لبخند

آه از هر كجا كه مي گذريم تو به ما خيره اي ومي خندي

صورتت توي ذهن ما حتي موقع خواب مي زند لبخند

پوز خند است جزتو در اين شهر طرح لبخند بيدريغي نيست

شهر درحال مضمحل شدن است توي گندآب مي زند لبخند

*******

چشم تو راز سرزمين من است هيبت گرگ اجنبي كش مرز

در نگاهت هنوز مي رقصد سرخ وبي تاب مي زند لبخند

لبت انگار ماهي سرخي آب را مي رود خلاف جهت

یا نه، ماهي سياه كوچولو توي گرداب مي زند لبخند

عشق قلاب را رها كرده دل كارون به شور افتاده ست

ماهي سرخ لب گشوده به شوق روبه قلاب مي زند لبخند

مدِ  آب است مست وناآرام موج از آب جسته مثل پلنگ

آب برماه چنگ مي زندو ماه بر آب مي زند لبخند

پشت انبوهي از محاسن تو مي درخشد هنوز دندانهات

پشت انبوهي از سياهي شب نور مهتاب مي زند لبخند

نه فقط لب به لطف اینهمه زخم ، مي زند قهقه سراپايت

شفقي پاره پاره ، كش خورشید توي خوناب مي زند لبخند

چه گلي داده روي آن سينه خار از شدت محبت تو

تير بي وقفه زخم مي زند و سينه بي تاب مي زند لبخند

*****

گوشه ي تابلو نشستي ومن خيره ام بر خطوط چهره ي تو

چه غمي توي صورتت پيداست گر چه شاداب مي زند لبخند

شهر در حال مضمحل شدن است وتو بي اختيار مي خندي

آه نيلوفري كبود هنوز توي مرداب مي زند لبخند

اردیبهشت  

88