درود.من نیز سالها پیش بدین وزن و قافیه سروده ام و چندبارهم در حاهای مختلف چاپ شده که:
به جهان نیست چو من مفلس بی پروایی
سند خانه گرو جایی و مدرک جــــایی
کارمندم که به دوشیدن من مشغول است
صبح تا شام به انگیزه ای و سودایی:
هر کجا مقتدری باشد و مال اندوزی
هر کجا محتکری هست و گرانفرمایی
گره از رشته ی کارم نگشاید دستی
قدمی همرهی من ننماید پایی
بهر ترمیم حقوقم نکند هیچ اقدام
نه سمینار و نه شورا و نه سندیکایی
نه سروری به دل خسته و نی امیدی
نه سرودی به لب بسته و نی آوایی
نه حصیری به کف حجره و نی جاجیمی
نه پنیری به سر سفره و نی حلوایی
شده افزایش فرزند ملال افزایم
کاشکی همسر من بود زن نازایی
بچه آوردن ما را نبود مفهومی
زندگی کردن ما را نبود معنایی
............
می روم «شاطرم وبا خویش چنین می گویم
وای اگر از پی امروز بود فردایی.
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
"بوالفضول الشعرا" و بسیاری از شاعران جدی و نیز طنزپردازان این روزگار با تشویقها ،راهنمایی ها و حمایتهای "شاطر حسین" معروف است که از "شاعران جدی و نیز طنزپردازان این روزگار"(!) شده اند!
آن سه بیتی ام (!) را دوباره می آورم که:
ای نثر تو شکر، ای نظم تو عسل
سهمی به ما بده زین هردو لااقل!
مرغان خوشنوا توی کلاستان
این قول خواندهاست آن دیگری غزل!
گفتم به بلبلان: استادتان که بود؟
گفتند یکصدا: عبّاس خوشعمل!