دلم میسوزد از رقص رکاب یار... در دستت
و آتش شعله می گیرد از این تکرار... در دستت
گمانم از همه گلهای سرخ شهر بیزارم
که یادم هست رفته از یکی شان خار در دستت
من از هر چیز با دستت تماسی داشت می مردم
حسادت می کنم حتی به یک سیگار در دستت
طنابی بسته از جنس نگاهت اختیارم را
سرم را می سپارم من بر این افسار در دستت
عزیزم! نوشدارو! التیام زخم ممکن نیست
مگر اعجاز، لمس دست این بیمار در دستت
تاریخ ارسال :
1393/3/3 در ساعت : 1:57:56
| تعداد مشاهده این شعر :
805
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.