بر جاده مسافر فلسطین ست
دلواپس قبله ی نخستین ست
رد می شود از مزارع زیتون
آنجا که به خون لاله آذین ست
از قمریکان طنین بالی نیست
با نای بریده، مرغ آمین است
با رنگ پریده ماه در چشمش
انگار پرنده ای کبودین است
برباغ، پرندگان بمب افکن
درمزرعه، خوشه خوشه ی مین است
بنگر به فلک شهاب ثاقب را
هنگام تهاجم شیاطین است
برمزرعه سپهر، می بینی
با سنگ، ستاره پشت پرچین است
خنیاگر، وارثان تیمورند
یغماگر، لشکر تموچین است
چنگیزدرالخلیل،پاکوبان
درشعله تمام دیریاسین است
شطرنج به دست، شاه سردرگم
در خویش شکسته، مات ،فرزین ست
بنویس سمیح! شعر دیگر را
شعری که شبیه عقد پروین ست
شعری که پرازشمیم شب بوها
غرق گل سرخ درمضامین است
تصویر حماسه ات از آن بالا
بشکوه تر از فرود شاهین ست
بنویس قصیده ای دگرگون تر
شعری که در آن سماع خونین ست
ابری ست ورای دره ی انجیر
انگارنزول سوره ی یاسین است
بر نعش سیاوشان به خونخواهی
بر خیز که رخش تهمتن زین است
برخیز که وقت کوچ، اکنون نیست
هر چند شکوه شاعری این است
بنگر به پگاه مسجدالاقصی
بنویس بهار، پشت پرچین است