اخبار قرمز بین عروسی چشمهای یار قرمز شد چشمان من هم سوخت یک مقدار قرمز شد گفتند دستش را ببوسم، کِل کشیدند و داماد بین آن همه اصرار قرمز شد قلب محل شاد از شروع قصه ما بود ناگاه رنگ آسمان انگار قرمز شد در گوش او آهسته گفتم تا ابد با تو... خمپاره ای فریاد زد، دیوار قرمز شد دستم رها بود از عروس آرزوهایم افتادم و آن قالی گلدار قرمز شد چشمم که وا شد خانه بود و پاره های عشق ترکید بغض رادیو، اخبار قرمز شد اخبار فکر روح زردم را نکر د و گفت: "سرسبز ما هکتار در هکتار قرمز شد" آژیرها ته مانده ی آهنگ جشنم بود تا صبح فردا وضعیت صد بار قرمز شد محکم گرفتم دست بی جان عروسم را بوسیدمش در آخرین دیدار قرمز شد برخاستم رفتم میان فیلمبرداران تکثیر شد فریاد من... افکار قرمز شد احساس کردم در نگاه دوربین وقتی- گفتم که "می مانیم"، استکبار قرمز شد حسن اسحاقی-مرداد93