برای نامردی که صحنه ی دلخراشی را درجلوی یکی از دادگاههای خانواده رقم زد.کاش هرگز نمی دیدم آن صحنه ی زشت را.مدتی ست آن خیابان لعنتی را از جغرافیای عبورم حذف کرده ام
آیینه دار زخـمی و مــرهـم نـمـی شوی
لامصبی کـه لایق ِ سگ هـم نمی شوی
زجـرآورانه روی ِ تـن ام راه می روی
پیچ ِحـریص ِهـرزی و محکم نمی شوی
بـا تیغ ِ نـاخـن ات تـن ِ آیینه زخــم شد
ای مردِ!!!!با شکـوه تومحرم نمی شوی
پُک می زنم که تـه بکشد خـاطـرات ِ تو
سیگار ِ گوشه ی لب امی کـم نمی شوی
خاکسترت شبیه ِ تگرگ ِ گدازه هاست
مـانـدم نـمی روی و جهنم نـمـی شوی
باغی پر از شکـوفه ی سیب ِ بهاری ام
الحمدُلله ایــن کــه تــو آدم نمــی شـوی
من....امشب ازتمام ِخــودم سیرمی شوم
ای مرگ ِ بی بهانه فراهـم نمـی شوی؟!
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/6/15 در ساعت : 10:30:24
| تعداد مشاهده این شعر :
1129
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.