آمدم سوی تو هر بار ولی بیهوده
از تو: نه!، از من: اصرار ... ، ولی بیهوده
تا فراموش کنم برخی از اندوهِ تو را
شد دلم کوچه و بازار، ولی بیهوده
گفته بودی که سبُک می کند آدم را عشق
اینک این من! که گرانبار، ولی بیهوده
لرزشی نیست دگر در دل و دستانم، آه!
آمده لحظه ی دیدار، ولی بیهوده...
باز دلتنگیِ تو، نان و شرابم شده است
هفتمین بوسه ی انکار ...، ولی بیهوده
می نویسم غزل و پیرهنم خانه ی توست
وه که از عطر تو سرشار ... ولی بیهوده
گوش کن، می شنوی؟ سوتِ قطارِ عدم است
دوستت دارم بسیار، ولی بیهوده...
تاریخ ارسال :
1393/11/20 در ساعت : 9:26:25
| تعداد مشاهده این شعر :
990
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.