من اگر آدم شوم این بار آدم می شوم
عاشق چشمان حوای تو کم کم می شوم
من نخواهم کرد شوخی با خم ابروی کفر
احتیاطاً دورخیزی سخت و مبهم می شوم
سیب چشمت هر قدر هم چیدنی باشد ولی
در نچیدن های از باغ تو ملزم می شوم
سیب ها از شاخه ات افتد اگر صد بار هم
فکر بد داری اگر پنداشتی خم می شوم
از زمین بکر چشمت عاصیم ، هر چند من
در هلند چشم شهلای تو مریم می شوم
چشم توران کیش رویت با مَنَش تا هست جنگ
لشکری از خود مهیا تر ز رستم می شوم
باغ آتش خورده را کس میوه ای از او نچید
راضی ام من بیشتر از اینکه خرم می شوم
با تو بودن عاقبت چیزی به جز تبخیر نیست
من که می دانم ، چرا فهمیده شبنم می شوم !
رام چشم سرکشت اصلا ندارد فایده
می روی روزی ز دستم، غرق ماتم می شوم
کلمات کلیدی این مطلب :
آدم ،
حوا ،
تاریخ ارسال :
1394/2/14 در ساعت : 9:45:29
| تعداد مشاهده این شعر :
630
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.