‹‹ زان پيشتر كه عالم فاني شود خراب مارا به جام باده ي گلگون خراب كن››
ساقي بيا و بهر خدا يك ثواب كن
جامي بيار و اين دل خونين خضاب كن
مست و خراب آن مِي نوشين خاصه ايم
بر خيز ساقيا تو خدا را شتاب كن
با ما مگو حديث جهان سِپَنج ،هان
خنيا گرا بيا و حديث شراب كن
ما را كزين جهان سِپَنجي گذشته ايم
دردي كشان كوي ولايت خطاب كن
ز آنان كه جز حديث مي و عشق مي كنند
يا رخ بگير يا كه بِديشان عتاب كن
ديدار يار مست كند چشم عاشقان
نقلي نثار آر و مهيا گلاب كن
از ره برون شدند چو پيران ميكده
غمگين مباش و روي به خيل شباب كن
ساقي بيار جام و مغني بخوان مدام
با عاشقان درآ و از اين در صواب كن
خورشيد روي دوست مقام ولايت است
ازهر چه غير او همه را در حجاب كن
‹‹ زان پيشتر كه عالم فاني شود خراب
مارا به جام باده ي گلگون خراب كن››
وصف مي است روي نكوي حبيب ما
بر خيز و منكران حقيقت مجاب كن
با آن ميي كه در قدح، اندر صراحي است
چَشم خُمار خسته دلان را بخواب كن