ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



كافه
كافه  ____________________
 
 
 
 
عقربه روي  ساعت مستي
يك نفر تو كافه تنها بود
يك نفر كه تمام شب  تا صبح
بيخيال طلوع فردا بود
 
 
كوچه خاموش  و شهر شب درخواب
يك نفر توي كوچه  بود اما
در خيال خودش قدم ميزد
غافل از صبح روشن فردا
 
 
در هوايي  نمور و باراني
يك نفر  در خودش فرو ميريخت
مثل  سيلاب تندْ ، بد مستي ،
درد  بر هست و بود  او ميريخت
 
 
يك نفر مبتلا  و سر در گم
از زمين  و  زمانه  شاكي بود
يك  نفر  مست و  پاپتي  آنجا
توي كافه  خراب و خاكي بود
 
 
روي لبهاي  خشك او سيگار
توي ذهنش هزار  دريا بود
توي كافه كسي تمام شب
بيخيال طلوع فردا بود
 
در خودش بود و مبتلا اما
بي خودش بود و بي صدا حتي
حال مستي ، هواي بي خوابي
شهرْ خاموش و  بي خدا  حتي
 
يك نفر  در دلش تباهي بود
شب  كماكان پر از سياهي بود
چون براي كسي  در اين كافه
صبح فردا اميد واهي بود.




مژده ژيان
کلمات کلیدی این مطلب :  كافه ، عقربه ، بد مستي ، نمور ، ،

موضوعات :  سایر ،

   تاریخ ارسال  :   1394/3/14 در ساعت : 23:41:37   |  تعداد مشاهده این شعر :  678


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

نام ارسال کننده :  خلیل زارع     وب سایت ارسال کننده
متن نظر :
سلام و فراوان درود بر شما
كوچه خاموش و شهر شب درخواب
يك نفر توي كوچه بود اما
در خيال خودش قدم ميزد
غافل از صبح روشن فردا
تصویرگری بسیار زیبا بود حظی دوچندان بردم در پناه حق زنده باشید ان شاا...






سپاس از حضور و نگاهتان
محمدمهدی عبدالهی
1394/3/14 در ساعت : 23:51:5
سلام و عرض ادب خانم ژیان بزرگوار
درود بر شما
شاعرانه هایتان مستدام


-----------------------------

درود و سپاس از حضور و نگاهتان
بازدید امروز : 5,129 | بازدید دیروز : 24,729 | بازدید کل : 121,561,089
logo-samandehi