ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



بث الشکوایی با برادران کنعانی

این بنده، به شهادت سالهای رفته یکی از قدیمی ترین اعضای دیدارهای شاعران با مقام معظم رهبری بوده ام؛از دوره ی حضور شاعرانی چون استاد مهرداداوستا تا دقیقه ی اکنون.
  فقط یک سال حضور نداشته ام،سالی که در تاجیکستان بودم و نتوانستم از سازمان فرهنگ وارتباطات اسلامی مرخصی جهت حضور بگیرم. تقریبا در تمام سال ها نقش کوچکی در انتخاب اشعار و کمک به تکمیل لیست دیدار داشته ام. همین را سعادتی می دانم که کمتر نصیب دیگر شاعران شده است و خداوند را به خاطر این لطف و مرحمتی که به من شده است شاکرم . در تمام سال هایی که حضور داشتم از حاشیه و متن این دیدارها چیزهای فراوان آموختم. آن سال ها که جوانتر بودم و نقشی کم رنگ تر داشتم تعداد شاعران شرکت کننده به بیست سی نفر محدود می شد و در یکی از اتاق هایی که این سال ها محل افطار خانمهاشده است همه می نشستیم و ساده و صمیمی زانو بغل می کردیم و شعر می خواندیم. آن سال ها شاید تعداد شاعران خیلی جوان به شمار انگشتان یک دست هم نمی رسید. بزرگان شعر می خواندند و گاه از نادر اتفاقات، شعرخوانی جوان ترهایی مثل من بود. این سال های اخیر کم کم تعداد شاعران فزونی یافت و  هر سال این رقم به تناسب افزایش شاعران جوان بیشتر و بیشتر شد و بچه های شهرستان های دور افتاده نیز فرصت بیشتری برای حضور و شعرخوانی پیدا کردند. در سال گذشته تقریبا نزدیک به صد درصد شعرخوانان چهره های تازه بودند و امسال نیز بیش از هشتاد در صد شاعران برای اولین بار  شعر می خواندند. حضور بیش از یکصد شاعر در شش هفت سال اخیر توقع بسیاری از این شاعران جوان را برای حضور هر ساله بیشتر کرد و اندک اندک فشارها برای حضور از نواحی گوناگون شروع شدو برخی از آنها حتی زبان به تهدید هم گشودند و پشت صحنه ی این ماجرا خود حکایتی شنیدنی است که بماند. در این میان هر سال تنها یک نفر بیش از دیگران آماج تهمت ها و بی انصافی ها قرار می گرفت. از سال هشتاد و هشت به این طرف اجرای مراسم را به من سپردند. مراسمی که تقریبا اکثر قریب به اتفاق  شرکت کنندگانش توقع شعرخوانی داشتند. هر سال هم در برابر فشارها و توقعات این و آن تمام تلاشم در معرفی چهره های جوان و گمنامی بود که بعضی شان در سال های بعد خودشان از حجاب گمنامی به در می آمدند و کم کم برایم شاخ و شانه هم می کشیدند  که پس حق ما کجا رفت؟ خلاصه من ماندم و هر سال با بیش از هزار توقع و تهمت و حرف و حدیث! اما دلم رابه ضریح این باور گره زدم که ما هم خدایی داریم و بگذار هر چه می خواهد بگوید هر که می خواهد... کم کم در کنار حضور شاعرانی از افغانستان پای شاعران تاجیکستان و پاکستان و هندوستان و روسیه و جمهوری آذربایجان و  دیگر جاها هم برای شعرخوانی باز شد و از شما چه پنهان که باز هم این ایده و فکر که بی گمان به ارتقاء سطح ادبیات فارسی زبانان در آن کشورها کمک شایانی می کند به باد انتقاد گرفته شد و باز هم تهمت صله ی کارهای من شد. در تمام این سال ها حتی یک ده شاهی هم   بابت اجرای برنامه ها نگرفتم و در سال هایی که از هند و تاجیکستان می آمدم نیز با هزینه ی شخصی بلیت می خریدم ، اما همچنان از اینجا و آنجا می شنیدم که می گویند اینها صله های آنچنانی می گیرند . دروغ های شاخداری که سر از تلویزیون های صدای امریکا و بی بی سی و ... هم درآورد. صد البته قصد ارتکاب مغالطه "خلط انگیزه و انگیخته" و نیت خوانی ندارم، اما از شما چه پنهان،  بیش از این شبکه های دروغین، برخی از همین دوستان همدل و یکدل و بیدل خودمان حسابی ما را نواختند!! که بماند.  من در این سال های اخیر هر سال چند ماه مانده به اجرای این مراسم عاجزانه از مسئولان مربوطه خواسته ام که مرا از اجرای این مراسم معاف کنند و هر بار آنها با اصرار این کمترین را وادار می کردند که ادامه بدهم و خداوند متعال را گواه می گیرم که در تمام این سال ها هدفی جز ارتقاء سطح ادبیات انقلاب نداشته ام و تمام سعی ام در معرفی چهره های گمنام و زحمتکش بوده است اما نمی دانم چرا هر سال از طرف همین برادران ایمانی و کنعانی بیش از دیگران تهدید می شوم.
شرح این هجران و این خون جگر / این زمان بگذار تا وقت دگر...
 با احترام. علی رضا قزوه

کلمات کلیدی این مطلب :  ،

موضوعات :  اجتماعی ،

   تاریخ ارسال  :   1394/4/14 در ساعت : 11:45:24   |  تعداد مشاهده این شعر :  1606


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

حسین شادمهر
1394/4/14 در ساعت : 16:59:53
اجر شما با خداوند انشاالله.

در حسرت شعرخواني در محضر آقا:
افطار به چشـــم يار جـــاني كردند
در پاي نگـــار گل فشـــاني كردند
حسرت خور حال آن كسان هستم كه
در محضر يار شعــــرخواني كردند
اله یار خادمیان
1394/4/14 در ساعت : 20:22:29
سلام ودرود برادر ارجمند و شاعر توانا جناب علی رضاقزوه نوشتار گلایه مند و خسته کننده شما و نظر دوستان را خواندم برادر ارجمندم

این رسم دیرین است
مسئو لیت هر چه سنگین تر
ناسزا شنیدن گسترده تر و رنگین تر

اما از آنجاییکه همه شاعران ولایی دوست دارند
از خوان معرفت و شعر خوانی در حضور رهبری
بهره مند شوند یک حقیقت است که همگان در این
مورد خود را زیحق می دانند

اما اینکه فر موده اید بار را از دوشم فرو می افکنم
اگر عاشق باشی بار عشق فرو افکندنی نیست
شرط رضایت معشوق است
در ثانی هنر ناسزا شنیدن و خدمت کردن است
نه این که تمجید شدن و لذت بر دن

هنر، سوختن و سا ختن است
نه سوار شدن و تاختن

مگر نه اینکه می گفتند بهشتی طالقانی و تو کشتی ایا این سید بزر گوار سزاوار چنین
اهانت ها یی بود

برادر ار جمند هما نگونه که خود میدانید و خدا بنده هیچ ار تباط از نزدیک و دور که از طریقه ی نامه و تلفن باشد با شما نداشته ام
اما از رنگ و لعاب و محتوای سروده هایت
شما را از شاعران متدین و دلسو خته و دلسوز
دارای اعتقادات انقلابی اسلامی اللهی میدانم

انشا الله که باز در این عرصه در صدر خدمت و کوشا باشی

نیست پروانه اگر لذت آتش نبرد
هر که پروانه شود در شُرف سوختن است
دشمن آتش بزند فکر سیاهی نکنم
طینت شمع فقط نور بر افروختن است



در اینجا غزلی تقدیم به پیشگاه مقام معظم رهبری
می کنم

امشب همه بیدار تو ام نور مُبرّا
از حس ِ تماشای تو ام منظره آرا
ای نخلِ دخیلِ همه ای سرو سعادت
پروانه ی گلزار تو ام باغ تمنا
از سردی و بی حوصلگی قصه نگویم
دلداده ی بازار تو ام ، شهر معما
ای زاده طوفان پسر عصمت باران
من تشنه و تب دار تو ام حضرت دریا
جمعیت ِظاهر نگرِ عشق ندیده
باور نکند زار تو ام رهبر و مو لا
گر لا یق دیدار نباشم من خسته
در خواب خریدار تو ام لذت رویا
ترسم که شبی ساده به نا گاه بمیرم
در حسرت دیدار تو ای صورت معنا



شادی و طراوت و زیبایی و شکو فایی همه ی مردان اللهی وشاعران ولایی را از خداوند منان خواستارم طیب الله
اجر تان پایدار
محمد حسین انصاری نژاد
1394/4/15 در ساعت : 1:56:41
به علیرضا قزوه وبه یادشبی که همنفس خیابان های تهران بودیم.


دگرگون باتو می دیدم خیابان های تهران را
و حس می کردم اندوه شبانگاهان شمران را

خیابان شلوغ پایتخت آن شب تما شا داشت
که از شور تو درگلچرخ می دیدم درختان را

تو بودی یا که "قیصر"؟با که آن شب راه می رفتیم؟
و می خواندیم با هم جوردیگرشعر "سلمان"را

برایم گفتی از سلمان واز آن خلسه ی پرواز
به جانم ریختی اندوه جنگل های گیلان را

هوا پاک،آسمان صاف ودلت اردیبهشتی بود
که حس می کردی ازهر سو اشارات بهاران را

سعادت یار بود ومیهمان "مرتضی"گشتیم1
که اکنون سخت دلتنگ ست شب های خراسان را

مجسم می کنم امشب به باغ "سوره ی انگور"
تو وشبخوانی گنجشککان زیرباران را

سفر کردی تمام دیر یاسین را سراسیمه
پراکندی به هربیتی شمیم سیب لبنان را

نشسته مات وفیلش حسرت هندوستان دارد
سوار ما که افسون ست مکر فیل وفنجان را

چه می بیند به "داس ومزرع زرد فلک "حافظ؟
که می گریی تو هم با اوهبوط تلخ انسان را

فریبت می دهد شهنامه خوان،دیو سپیدست او
نمانده رستمی تا بگذرد این آخرین خوان را2

مواظب باش هر شب بر دکل های بلند شهر
نشان کردست دستی مرده،حلقوم شهیدان را3

شکایت می کنند از تو به جرم اعتراضی سرخ
که یارب داد گاهی می کند چشمی غزلخوان را

برادرهای دیروز تواند اینان چه باید کرد
بگو با شانه ی دیوار،این حال پریشان را

توضیحات:
1-اشاره به عیادت از مرتضی امیری اسفندقه همراه قزوه ی عزیز

2-رستمی کو تا که از این آخرین خوان بگذرد.استادقزوه

3-خود کیستی ای مرده ی بی درد که تنها
دست تو به حلقوم شهیدان نرسیدست!
حسین نبی زاده اردکانی
1394/4/15 در ساعت : 9:28:23
با سلام و درود به جناب استاد قزوه و امید به ماندنشان در جمع برگزارکنندگان و انتخاب کنندگان اشعار ،با توجه به موضوع روز که مذاکرات هسته ای می باشد ،امیدوارم بفرمایند که چرا اشعاری در حمایت از تیم مذاکره کننده و حقوق بر حق ملت سرافراز ایران خوانده نشد؟
سینا شهیدا
1394/4/14 در ساعت : 13:46:54
بايد گريست بر احوال قومي كه قزوه ي بزرگ و ساده را با صفايش و صميميتش برنمي تابند.
اگر امام "امين" موافقت فرمودند، سالي در مركز كار نباشيد تا كار با سالهاي بودنتان قياس شود
و خود نيز دمي بياساييد.
شهاب الدین رهنما
1394/4/16 در ساعت : 7:33:36
سلام و عرض ادب و احترام
هم نوشته‌‌ی شما خواندم هم نظرات دوستان را.

بارها گفته‌اند که املای نوشته‌ نشده، غلط ندارد.
دکتر عزیز
نظرات همه‌ی دوستان به نوعی قابل توجه است، اما نظرات جناب آسمان دقیق‌تر ودلسوزانه‌تر است.
متاسفانه همیشه توقع ما زیاد است و همیشه هم فکرمی‌کنیم حق با ماست. چه می‌شود کرد که انگار این باور در ما تنیده شده است!
درود دوباره بر شما و خسته نباشید
زهرا شعبانی
1394/4/14 در ساعت : 18:7:44
به نظر من هر اتفاقی هم در این جلسات بیفتد انصاف نیست به شخصیت کسی اینگونه بتازند. هجمه هایی که این روزها از طرف مدعیان ادب به راه افتاده واقعا تاسف برانگیزند...
اکبر نبوی
1394/4/14 در ساعت : 18:12:19
درود بسیار بر عزیز دلم علیرضای گرامی
راستش گمان نمی بردم که بخواهی شانه از باری چنین خجسته و شکوهمند به در بری. چرا علیرضا جان؟ مگر جز این است که بزرگترین و پر افتخارترین نشانی که بر سینه داری و ما به همین نشان تو را می شناسیم و دوست ات داریم، شاعری اهل بیت علیهم السلام و انقلاب و اعتراض است؟ شاعر اهل بیت به ایستادگی و خستگی ناپذیری و معامله با خدا مفتخر است. دوستان ات بر این جلسه ها نقد دارند؟ اشکال می کنند؟ به جان بخر. آنها دوست ات دارند. برای شخصیت و اعتبار بلندت ارزش قائل اند. آن مکان و آن محضر، برای شان معنایی سترگ و آسمانی دارد. اگر چیزی می گویند تمنای فرا شدن پیوسته و هماره دارند. از هرکدام از همین دوستان اگر بپرسی، بی رنگ و روی حضرت ات را شایسته ترین می دانند برای مدیریت چنین نشست پر برکتی. تو در این طایفه جزو قلندرانی. پس! قلندرانه بایست و نقد دوستان و همراهان ات را ـ حتی اگر نادرست ـ برادرانه بپذیر و بر چشم بگذار و دیگرانی را که به نیش و کنایه ـ از روی نادانی و یا تنگ چشمی ـ جان ات را می خلند، در این ماه عزیز ببخش و برای شان آرزوی آرامش و رحمت کن.
در این شب قدر برای تقدیر آسمانی شعر پارسی دعا کنیم. و تو علیرضای عزیز! یکی از تقدیرهای شعر ایرانی.
زهرا نعمتی
1394/4/16 در ساعت : 12:58:49
سلام بر آقای غزوه
آقا هیچ انتقادی بر شما وارد نیست
همه را بگذار وبگذر
فقط خدایی سطح کیفیه اشعار خونده شده امسال پایین بود!!!
محمد حسین انصاری نژاد
1394/4/14 در ساعت : 22:57:7
به: علیرضا قزوه و شکوه عارفانه غزل های به یادماندنی اش


شاعر تو چه می بینی، در معبد هندوها؟!
پژواک وداها را، با چرخش گیسوها
از تاج محل بنویس، از سند غزل بنویس
از ساحل جمنا بین، دریاچه ای از قوها!
داری چه می اندیشی؟ شوری ازلی در کوه!
از قله فرود آ با، موسیقی کندوها!
از جلوه ی طاووسی، در جنگل رنگارنگ
خشکش زده نقاش و ، افتاده قلم موها!
با خویش تو را بر دست، این حلقه ی دست افشان
از دور چه می بینی در برق النگوها؟!
گسترده تر از پیشی، اندوه تو دیگرتر!
یک هند شکر داری، از سیر در آن سوها!
در پچ پچ درناها، یک مبحث اشراقی ست!
آن سمت کجا رفتی، با حق حق و هوهوها؟!
این باغچه بودایی ست، این خلسه تماشایی ست
محو کلماتی از، شبخوانی شب بوها!
از آتش زرتشتی ،نیلوفر بودایی!
یک شهر می آشوبی، بی ترس هیاهوها!
درجاده ی کشمیری، از شهر سرازیری
هی قافیه می گیری، از ردّ پرستوها!
در شعر تو می چرخد، یک قونیه مولانا
بنویس حسام الدین! از این شب و سوسوها!
از فلسفه ی مستی، یک جرعه به هوشم ریز
من هیچ نمی فهمم، از درس ارسطوها!!
بر بام معابد بین، اشراق مذاهب را
در جنگل دور از دست، از طوطی و کوکوها!...
یک روز می آشوبی، با شعر به این مستی
هم خاک خراسان را، هم معبد هندوها!
محمدمهدی عبدالهی
1394/4/14 در ساعت : 21:44:20
استاد عزیزم جناب دکتر قزوه عزیز
فقط و فقط می توانم به عنوان کمترین بگویم اجرتان در همه این سال ها با وجود نازنین کریم اهل بیت
و من الله التوفیق
حمیدرضا دولتی (معراج)
1394/4/15 در ساعت : 7:28:16
سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیز
.
بدون شک شما مثل قیصر سید حسن یکی از ارکان شعر انقلاب هستید و زحماتی که برای شعر این مرز و بوم کشیده اید غیر قابل انکاره و من ادبیات انقلاب رو مدیون زحمات شما اساتید عزیز میدونم و چه بعضی ها بخواهند و چه نخواهند شما الگوی بارز شاعر انقلاب هستیدولی جناب استاد قبول کنید که برخی از انتقادهایی که به نوع انتخاب شاعر ها میشه درست و بجاست و شاید نیاز به این داشته باشد براساس معیار مشخصی انتخاب کنید معیاری که شامل همه بشه و نه فقط سلیقه ای باشه ...البته خیلی از دوستان هم از روی کینه و دشمنی فقط قصد تخریب دارند که این هم بهای انقلابی بودن شماست.ضمنا من خودم رو شاعر نمیدونم وفقط به عنوان یه مخاطب ساده که پیگیر شعر هستم نظر میدم و قضاوت میکنم و تا معیاری برای انتخاب شعرا نباشه همیشه بهانه برای تخریب و دشمنی و یا انتقاد وجود داره.
رضا محمدصالحی
1394/4/14 در ساعت : 12:24:50
سلام استاد عزیز

شرح خون جگری که می خورید را دادید . اما باور کردنی نیست که شما برای رفع سوء فهم ها از این مسئولیت خطیر و مقدس شانه خالی کنید .
به زعم بنده اگر چنین شود چه بسا اصل برنامه هم در محاق قرار گیرد و ملغی شود
مگر در کدام یک از مسئولیتهای ریز و درشت دولتی و غیر دولتی انگشت اتهام به سوی مسئولان نشانه نمی رود . در این مملکت مگر مظلوم تر از شهید بهشتی داشتیم که حتی از سوی بعضی جماعت ساده دل و ساده لوح قاتل ایت الله طالقانی دانسته شد ( به تحریک منافقین ) و حقانیت او بعد از شهادتش ظاهر شد .
بله برادر هیچ عرصه ای از خدمت به خلق بدون هزینه نیست و شما که منتخب اداره ی چنین جلسه ی بشکوهی هستید هم متحمل هزینه هایش خواهید بود اما اجرتان را در جایی دیگر جستجو کنید .
خدا کند این سخن و تصمیم شما به گوش آن بزرگمرد خراسانی نرسد که حتمن باعث رنجش حضرتشان خواهد بود .
«رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا ...»
وحیده افضلی
1394/4/14 در ساعت : 13:48:22
اینگونه نیست برادر بزرگوار آقای محمدصالحی...شانه خالی کردن و آقای قزوه ؟ سالهاست که می آید و فحش هم می خورد... پس اسمش شانه خالی کردن نیست. کسی که در تمام روزهای شاعری اش یار انقلاب بوده و بی هراس قلم زده و از دشمن نهراسیده حالا در محاصره ی دوستان است . بهتر است کمی بیاساید و فرصت برداشت این همه لطف و محبت و مهربانی را کمی به دیگران بدهد... !کوه هم که باشی وقتی این همه تیشه بخوری تکه تکه می شوی... نگران برنامه نباشیم. نه به پایان می رسد و نه صندلی هایش خالی می مانند
رضا محمدصالحی
1394/4/14 در ساعت : 17:53:18
خواهر ارجمند
نگران برنامه نیستیم - هرچند که بود و نبود این میعادگاه شعر فاخر و ارزشی جای نگرانی دارد - عرض بنده هم این بود که باور نمی کنم ایشان بارمسئولیت را بگذارند
اگر قرار است تغییری هم در این باره صورت بگیرد بگذارند از همان جایگاهی که به ایشان محول شده است تصمیم گرفته شود اینگونه بر موضع بر حق خود پای می فشارند و زمینه ای هم برای محق جلوه یافتن سرزنش ها پیدا نمی شود ... هرچند جایی که نقد مشفقانه ای هست باید شنیده شود
علی ایحال به نظرم این برنامه تازه دارد به شکوه و فخامتی که باید نزدیک می شود و حیف است این مدیریت دلسوزانه و درد آشنا نیمه کار پس بزند که تجربه ثابت کرده که مدیر جدید بنای نو می نهد و روز از نو و ....
امین نوراللهی (فریاد)
1394/4/15 در ساعت : 6:19:3
استاد قزوه!قلب تو انگار قلب ماست/ من فکر مي كنم دل ما هم عوض شده ست!
حمیده پارسافر
1394/4/15 در ساعت : 23:34:59
طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق لیک
چو درد در تو نبیند که را دوا بکند
تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار
که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند

پدر خوبم ! استاد بی مانند و فرهیخته وبزرگوارم؛

غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل
شاید که چو وا بینی خیر تو در این باشد

با آرزوی توفیق روز افزون وسلامتی شما.

اصغر اکبری
1394/4/15 در ساعت : 17:40:51
سلام استاد قزوه.
دل قوی دار ،برادر.

..
ز بس نامردمی از چشم نرم دوستان دیدم
اگر بر گل گذارم پا ز زخم خار می ترسم

بد از نیکان و نیکی از بدان بس دیده ام صائب
ز خار بی گل افزون از گل بی خار می ترسم
عباس خوش عمل کاشانی
1394/4/14 در ساعت : 15:33:25
...شایان ذکراست که امضای «خوشم آمد» ما به منزله ی تایید فرمایشهای عالی است ؛ وگرنه هیچ آدم عاقل و سالمی از این همه رنجی که می برید خشنود نمی شود و خوشش نمی آید.
زهرا شعبانی
1394/4/14 در ساعت : 18:19:20
و تردید نکنید شما هم کنار بکشید این اعتراض ها و ادعاها و اتهام ها پابرجاست فقط (ممکن است) سمت و سوی آن عوض شود و تاکید می کنم فقط (ممکن است)...
بعید نیست این جماعت فردا به صندلی خالی شما هم خنجر بزنند...
محمدجواد آسمان
1394/4/15 در ساعت : 0:23:51

فَأَمَّا الْإِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَن.

برادر بزرگ‌ترم، راه‌نما و استادم، پیرو مرادم
آقای قزوه‌ی عزیز

رسم روزگاران است این و سنّت دوران‌ها؛ آن‌جا که خیری به ما می‌رسد، خود را برحق و شایسته می‌دانیم و جایی که حس می‌کنیم در بازی راه‌مان نداده‌اند، همه‌ی دیگرانِ دخیل را ناحق و ناشایست می‌پنداریم. اگر قرآن کتابی آسمانی‌ست و اگر سرشتن ما کار همان خالقی‌ست که قرآن املای اوست، باید انصاف داد که خییییلی خوب بشرش را شناخته و آن سطور را که پیشانی‌نوشت مبارک این دست‌خط است، انشاد کرده.
آقای قزوه‌ی عزیزم! سنگسار کردنِ خورشید، کار کوردلان و دیوانگان است. این هم از قضا از سنّت‌هاست. امّا هیچ دیده‌اید آفتاب خمی به ابرو بیاورد یا ککش بگزد؟ شما با بچه‌های باصفایی نان و نمک خورده‌اید که لحظه‌ای در زدن به میدان مین شک نکردند؛ حتّی یک لحظه. و خیلی‌هاشان یک آخ هم نگفتند. مدالی که حدود سی سال است بر سینه‌ی شماست، همین زخم‌های سنگ‌های تهمت است. قزوه‌ای که من از دور شناخته‌ام، تا بوده شهید تهمت‌ها بوده. و از نزدیک، پاکِ پاکِ پاک؛ پاک‌دست و پاک‌دل و پاک‌اندیش. و البته صبور. به طرز غبطه‌برانگیزی صبور.
نمی‌خواهم بگویم هم‌سلیقه و هم‌عقیده با همه؛ که فقط سنگ‌ها با هم هم‌عقیده‌اند! نمی‌خواهم بگویم بی‌اشتباه؛ که انسانیم ما و ممکن الخطا. و برای دور کردن شائبه‌ی مداهنه از ذهن آنانی که (جز شما) این چند سطر را می‌خوانند، بگذارید خود شما را گواه بگیرم و بگویم مگر نه این‌که بزرگواری شما به منِ خام و جوان هم این گستاخی را داده که بارها در خلوت، آن‌جا که با شما هم‌نظر نبوده‌ام یا احیاناً نقدی بر سلوک شما داشته‌ام، بی ترس و واهمه و باک، و بی پرده و روشن به شما بگویم؟ و مگر خلق حسَن جز آن چیزی‌ست که من همیشه در این‌دست بزنگاه‌ها از شما دیده‌ام؟
بگذارید در همین شب عزیز، با مهری که به شما دارم و به شیوه‌ی زیارت‌نامه‌ها شهادت بدهم که اشهد انّک... شما را علی‌الاغلب اهل تقوا دیده‌ام. شهادت بدهم که شما خیرخواهِ همه‌ و خصوصاً جوان‌ها بوده‌اید. ندیده‌ام و هرگز ندیده‌ام که از کسی کینه به دل بگیرید؛ حتّی از کسانی که من می‌دانم چه خون‌هایی به جگر شما کرده‌اند! و بگذارید شهادت بدهم که دیده‌ام خیلی از وقت‌ها لقمه را از دهان خود گرفته‌اید و در دامان شاعران پیش‌کسوت و هم‌نسل و جوان و نوقدم گذاشته‌اید؛ و اغلب از جیب خودتان. شهادت بدهم که بسیاری از شاعران مسن‌تر از شما و هم‌نسل شما به لحاظ معنوی و مادی مدیون شما هستند؛ (من که دیگر می‌دانم!) خصوصاً مدیون فرصت‌هایی که می‌توانسته‌اید فراهم نکنید یا از کسی دریغ کنید یا خودتان تصاحبش کنید و آبی هم از آبی تکان نخورد... امّا نکرده‌اید. نامردی‌ست اگر من سکوت کنم و این چیزهایی را که درباره‌ی شما می‌دانم، تا آخر عمرم و تا وقتی که زنده باشم شهادت ندهم. و پس از مرگم نیز.
یادتان هست در آن مصاحبه‌ی طولانی، خاطره‌ی کسی را گفتید که پدرتان پناهش داد و به او اعتماد کرد و اموالش را در اختیار او گذاشت امّا آن ازخدابی‌خبر به پدرتان نارو زد و فراری شد؟ گرمسار فقط کمی بزرگ‌تر شده آقای قزوه. صحرا هنوز صحرای کربلاست آقای قزوه و دوست‌نمایان و مصلحت‌اندیشان و نمک‌دان‌شکنان هنوز هستند. زیاد هم هستند. من گاهی به اسم و رسم می‌شناسم‌شان و اغلب بو می‌کشم حضور خیلی‌هاشان را که علی‌رغم مظاهر و ظواهر و پینه‌ی پیشانی و یقه‌ی بسته و معایب محاسن‌نما، نه دین دارند و نه آزادگی و نه انسانیت و نه دوستی و حرمت‌شناسی و نه وفا و نه شرف (عند اللزوم!). این‌ها را من هنوز می‌بینم و شما یکی دو دهه بیش‌تر از من با اسلاف‌شان آشنا بوده‌اید. اگر هنوز اندککی ظنّ مسلمانی و ایمان به این جماعت نمی‌بردم و بیم ریختن آبروی مؤمن در میان نبود، حاضر بودم اسم‌شان را هم ببرم و نشانی سایت‌شان را هم بدهم تا رسوا شوند نان به نرخ روز خورانی که پریروزها که فصل خرمن‌کوب رفاقت بود، (و اصلاً رفاقت به جهنّم! محشر «حقّ»ی بود که در مواقع لزوم و منفعت، ادعای پشتیبانی‌اش را دارند)، جاخالی دادند و همین دیروز در این ماجرای اخیر هم تا جایی که زورشان می‌رسید در فهرست تصرّف کردند و حالا شده‌اند تریبون از قطار جامانده‌ها. سربسته گفتم ولی به قول آن شخص، این‌جایش را فارسی گفتم تا کلینتون هم بفهمد!
می‌دانم که حالا لابد آن مصراع خودتان را زمزمه خواهید کرد که «با چهل چلّه جنون، پند جوان را چه کنم؟» ولی کاش مثل همیشه دندان روی جگر می‌گذاشتید و مثل اغلب سال‌های این چند دهه صبوری می‌کردید و این نوشته را نمی‌نوشتید آقای قزوه‌ی عزیزم تا فردا شبیه به استعفای آن دیگری از شاعری نشود. می‌دانم که مولای شما علی‌ست و برای‌تان «دنیا حکایت تلخی‌ست» و این مقامات برای شما مقامی نیست و به پشیزی نمی‌ارزد؛ ولی... همین آقای خامنه‌ای در رأی‌گیری خبرگان، از مخالفان رهبری خودشان بودند ولی جایی خواندم که (نقل به مضمون) گفته بودند: وقتی آن مسؤولیت را به بنده محوّل کردند، من کسی نبودم که از زیر بار مسؤولیت شانه خالی کنم. و کاش مثل همیشه شهامت داشته باشید و این نوشته را پس بگیرید و محکم بایستید. نه به خاطر خودخواهی؛ که از شما دور باد. بلکه به خاطر این‌که این حق‌الناس است آقای قزوه‌ی عزیز. شما می‌دانید که خود من سال‌هاست که دعوت می‌شوم و به دلایل شخصی نمی‌خواهم شرکت کنم و خدا را صد هزار مرتبه شکر که کسی نمی‌تواند بگوید آسمان از قبل قزوه دارد سنگ خودش را به سینه می‌زند. ولی می‌ترسم از فردایی که شما کناره بگیرید و یکی از این خدانشناس‌ها (که من خوب به اسم و رسم می‌شناسم‌شان) بیاید و روی آن صندلی بنشیند و بکند آنچه را که می‌ترسم با بچه‌های مظلوم و شاعران حاشیه بکند. به قول آن دوست شاعر، «همچون خودی اگر تو شناسی، بگوی / تا از تو بس کنم، صفتِ آن کنم». اگر شخصی را یافتید که عدالت و مدیریت و انصافش از شما کم‌تر نباشد، باشد، کار را به او بسپارید و بروید. ولی نکنید. به خدا حق الناس است این...
اگر نوشته‌ی شما منتشر نمی‌شد، من این متن را لابد با خطابی دیگر و لحنی دیگر و شیوه‌ای دیگر می‌نوشتم. حالا هم شاید شاگرد کوچک‌تان را ببخشید که بی‌اجازه‌ی شما و متأثر از نوشته‌ی شما ناچار شده اندکی تند بنویسد.
سخن را کوتاه کنم و بگویم که: بله، بعضی از شعرهای خوانده‌شده‌ی امسال، به دل من هم ننشست و به نظرم شمای کلّی‌اش نمای درستی از وضعیت شعر خوب ایران نبود. و باز بله، به نظر من هم شیوه‌ی انتخاب آثار، کمی مبهم است و برای کسانی که مشتاق این قضیه هستند و از بیرون به ماجرا می‌نگرند ممکن است سؤال‌برانگیز باشد. ولی آیا اگر کسی چنین حرف‌هایی بزند، باید برآشفت و کنار کشید؟ باید صورت مسأله را پاک کرد یا آستین‌ها را بالا زد و اگر خرابی‌یی در روند کار هست، ایستاد و مردانه درستش کرد؟ رفتن شما از این صحنه، فقط نیش‌خند بر صورت کسانی می‌نشاند که تنها بلدند بیرون از گود بنشینند و از املای دیگران غلط بگیرند. این‌ها به تعبیر آیت الله خمینی، نانوایی‌های یک شهر را هم نمی‌توانند اداره کنند! خلاصه‌ی حرفم این پرسش است که رفتن شما چند درصد ممکن است کار را درست‌تر و بهتر کند و چند درصد ممکن است خراب‌ترش کند؟ البته کسانی هستند که بدشان نمی‌آید این ماجرا خراب‌تر شود و روزی کاملاً برچیده شود. همان‌طور که کسانی هم بدشان نمی‌آید منحرفش کنند و به نفع سینه‌زنان زیر علم‌شان مصادره‌اش کنند...
کاش به قول آن دوست بزرگ، پوتین به پا کنید (و در واقع، پوتین‌ها را درنیاورید) و دستور بفرمایید ساز و کاری روشن و شفّاف، اعم از برگزیدگی در جشنواره‌ها، سهمیه‌بندی استان‌ها و... برای سال آینده تهیه شود، یا دایره‌ی داوران (یا حتّی شرکت‌کنندگان) افزایش یابد. و البته هم‌چنان آموزنده‌ی صبوری باشید به ما جوان‌ترها...
مطهره عباسیان
1394/4/15 در ساعت : 9:28:16
سلام استاد قزوه گرانقدر

صبر کن این روزهای خستگی طی می شود / باید اما باز هم طاقت بیاری مهربان!

و سلامی دیگر از اصفهان به آسمان عزیز
وحیده افضلی
1394/4/14 در ساعت : 12:41:58
خوب کاری می کنید استاد... این جماعت خوبی را با فحش و تهمت جواب می دهند. مرامشان این است...
مرضیه عاطفی
1394/4/16 در ساعت : 0:26:32
اندکی صبر سحر نزدیک است
محمد وثوقی
1394/4/14 در ساعت : 16:38:33
سلام و عرض ادب
اگر هوادار تیمی، تیم‌اش ضعیف کار کند ناراحت می‌شود و حتی بعضی‌ها سکته می‌کنند! بنده به عنوان دوستدار کوچک اما جدی شعر و زبان فارسی از سطح بیش‌تر اشعاری که در این جلسه‌ی مهم و تأثیرگذار خوانده‌شده ناراحت‌ام! و اگر کسی با قصد دیگری حرف دیگری می‌زند به خودش مربوط است.
بنده از شرایط انتخاب و چه و چه هم بی‌خبرم... اشعار را از سایت معظم له حفظه الله می‌خوانم بنابراین از طرز مدیریت شما هم بی‌خبرم... فقط از کیفیت بیشتر اشعاری که خوانده‌شده ناراحت‌ام.
دوستدار شعر و شعر انقلاب، نباید از این دغدغه و ناراحتی بنویسد؟!
در تیزر برنامه شنیدم که ایشان هم به شاعری فرمودند: این اول راه است؛ یا چیزی به همین مضمون. پس لابد خود ایشان هم انتقاد می‌کنند...
به نظرم خسته شدی برادر و البته برادر بزرگ‌تر.
از آداب این شب‌ها خواندن سوره‌ی مبارکه‌ی روم است:
فاصبر إنّ وعد الله حق و لایستخفنّک الذین لایوقنون
جا خالی دادن چرا؟!
التماس دعا
یا علی (ع)
غلامعباس سعیدی
1394/4/16 در ساعت : 12:43:25
سخت است ...
سخت است که چیزی که نباشی شده باشی
یا از بد یک حادثه ناشی شده باشی

قلبت بزند حالت یک بمب و بدانی
تا ساعت دیگر متلاشی شده باشی

سخت است که چون معنیِ یک متن مقدس
بی حاشیه درگیر حواشی شده باشی

تاریخ نفرموده که یاران بگذاری
در مکه و خود پیش نجاشی شده باشی

پر آدمِ سنگی شده اینجا نکند تو
رد از بغل سنگ تراشی شده باشی

صد آینه از سینۀ دیوار بجوشد
گر خیره به یک تکۀ کاشی شده باشی

غلامعباس سعیدی
خلیل ذکاوت
1394/4/14 در ساعت : 15:33:50
سلام استاد!
از روزی که دست به نوشتن بردم و لب به سرودن گشودم، تا امرز که نزدیک به بیست و شش سال می گذرد، یکی از کسانی که همواره نام و نشان و قلم و قدم او برایم آیینه و الگو و اسوه بوده، شماه بوده اید. در دیدارهایی که با حضرت دوست دست داده است - که شکر خدا اکنون شمار آن به شش، هفت بار می رسد -، باز بانی خیر شما بوده اید. در شعرخوانی هایم در این دیدارها نیز هم. ذیل مطلب دوستمان آقای عزیزیان زمانه، نظری گذاشتم که شاید شما از خواندن آن دل آزرده شده باشید، من قصدم اصلا" و ابدا" - خدا گواه است - رنجش خاطر شما نبود، فقط نقد و نظری داشتم بر کلیت این مراسم و آرزوی بهتر برگزارشدن آن. وگرنه کدام رهرو این راه و مسافر این مسیر است که با تلاش ها و تقلاها و تکاپوهای بی دریغ ساربان این سفر آشنا نباشد؟! می دانم و بسیار هم، که شما هم از دشمن درشتی و دشنام شنیده اید و هم از دوست تلخی و تندی و تهمت. این ناروا دیدن ها و ناسزا شنیدن ها بی گمان دنباله خواهد داشت! اما انتظار همه ی شاعران دلسوز و واقعی انقلاب این است که همچنان شما قافله سالار این کاروان بمانید که هیچ کس دیگر در این سیر و سلوک عاشقانه، آن پایه و مایه شور و شوق و درد و دغدغه ای که شما دارید، ندارد.
نغمه مستشارنظامی
1394/4/16 در ساعت : 12:41:7
سلام برشما و بر دل شکسته تان.عدالت و قضاوت عادلانه شما بر کسی پوشیده نیست چرا که هم منش و مسلکتان این است و هم درس این کار را خوانده اید آن هم به حد اعلا و درجه دکترا.
پس خواسته اند حرفی بزنند که حرفی زده باشند.
آنچه کوته نظرانند بر ایشان پیمای!
امیدوارم بازهم صفحه تلویزیون مان در نیمه رمضان به دیدن چهره مهربان شما در کنار پیر خراسانی و مراد امین شاعران مزین شود.چرا که در باقی ایام سال پیش نیامده برنامه ای با اجرای مداوم و مستمر شما در تلویزیون ببینیم تا بیشتر بیاموزیم
گمانم به جای گرفتن ایرادهای بیهوده باید از حضورتان بیشتر بهره برد در اینگونه تریبونهای مردمی.هرچند مشغله تان زیاد است اما دغدغه تان را می شناسم و می دانم جز شاعر مردم بودن نیست.بگذارید شاعر مردم را بیشتر ببینیم.همین دیدار سالی یک بار از پشت تلویزیون را از ما دریغ نکنید.من که همیشه به برنامه این دیدارها مثل دید و بازدید دوستانه نگاه می کنم و از دیدن دوستان قدیمی و نیز چهره های جدید که گاه فقط اسمشان را شنیده بودم و به چهره نمی شناختمشان شاد می شوم.دعوت اگر بشوم با پای دل می شتابم و اگر مثل 6 سال اخیر دعوت نشوم هم صلاح را در دیده و نظر مصلحت شناس و عادل شما می دانم و از دیدن برنامه و شنیدن اشعار لذت می برم و اصلا زیاده خواهی برخی را درک نمی کنم.چرا که از من و آنها بهتر و سزاوارتر بسیار است و گنجایش فضا و وقت چنین برنامه ای اندک هر چند به گفته شما طولانی ترین دیدار مردمی رهبر عزیزمان ست اما مگر در یک شب شعر چند نفر شعر می خوانند که توقع داشته باشیم در چنین همایش بزرگ درسطح همه پارسی زبانان همیشه خودمان باشیم و شعر بخوانیم.من که هرگز چنین توقعی ندارم و با شیوه گزینش شما کاملا موافق هستم.
عبدالله عمیدی
1394/4/17 در ساعت : 0:25:52
سلام بر استاد ارجمند جناب قزوه عزیز
حقیر از این برنامه با ارزش و عظمت افتخار خود این می دانم که علی رغم عشق و علاقه حضوری صرفاً به "مثابه زیارت" حتی تقاضایی دوستانه هم طرح نکنم و این همه رنج و زحمت و ...از سوی رفیقان و غیر رفیقان را به شما تبریک گفته و از خداوند قبولی آنرا برایتان مسئلت کنم.
هر فردی مثل من که خرده باوری به انقلاب و اعتلای شعر انقلاب داشته باشد عشق و علاقه حضور در چنین جمع و دیداری را دارد. اما به نظر حقیر به تأسی از آن شهیدی که در اوایل انقلاب دیدار-زیارت- رابطه ای حضرت امام را به حضور در جبهه ترجیح نداد، در "جبهه" بودن مهم است که شما و امثال شما به لطف الهی همیشه بوده و هستید و ان شاالله خواهید بود. اما به نظر حقیر منهای شعر خوانی در محضر آقا - که در فرایندی حساب شده است- مابقی شعرا را باید لیست کرد و هر سال افراد جدید در این زیارت مستفیض کرد تا دایره قرب وسعت بیشتری بیابد. اما حقیر به عنوان علاقه مند شعر از شما و برنامه و فرایندی که طی می شود راضی ام و برایتان دعا می کنم.
همواره سربلند و با عزیز باشید
علی اکبر مقدم
1394/4/21 در ساعت : 12:57:26
هم صبورست هم بزرگ و نجیب
هم فراتر علیرضا قزوه

هست پشت سرش دعاهای
خیر مادر علیرضا قزوه

من دعا میکنم شود محشور
با پیمبر علیرضا قزوه
پونه نیکوی
1394/4/16 در ساعت : 9:33:52
سلام برادر مهربان
ثبت است بر جريده ي عالم دوام تان...
یوسف شیردژم «افق»
1394/4/16 در ساعت : 17:18:30

سلام

انه لا یضیع اجر العاملین
بازدید امروز : 6,042 | بازدید دیروز : 18,002 | بازدید کل : 121,537,273
logo-samandehi