ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



عجب حکایت تلخی است...
 
به پدران صبور شهداء و مفقودین

 
همیشه خواستم از روزگار، سر باشی
میان جمع چنان شمع شعله ور باشی

تمام عمر به دوشم نشاندمت با عشق
همیشه خواستم از من بزرگتر باشی

به راه زندگی ات گرچه آشنا کردم
روا نبود که اینگونه رهگذر باشی

شکسته پشت من از دوری ات، خدا نکند
که کوه بوده ولی دست بر کمر باشی

خوشا که خون به جگر سر کنی ولی تنها
به فکر مرهم زخم دو چشم تر باشی

دو چشم تر که... نبودی ولی گمان نکنم
ز حال مادرت از دور بیخبر باشی

عجب حکایت تلخی ست، بعد اینهمه سال
دوباره آمده ای راهی سفر باشی

به روی دوش پدر می روی و حالش را
نمی شود که بفهمی مگر پدر باشی...


کلمات کلیدی این مطلب :  پدران شهداء ، صبر ، عشق ، شعر ، غزل ، دفاع مقدس ، زهراشعبانی ،


   تاریخ ارسال  :   1394/6/30 در ساعت : 23:22:27   |  تعداد مشاهده این شعر :  888


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بهرام مژدهی
1394/6/31 در ساعت : 11:1:42
سلام و درود
خواهر محترم
بسیار زیبا مثل همیشه
حسین شادمهر
1394/6/31 در ساعت : 7:49:37
احست و فتبارك الله. عالي بود
نغمه مستشارنظامی
1394/7/1 در ساعت : 1:8:15

شکسته پشت من از دوری ات، خدا نکند
که کوه بوده ولی دست بر کمر باشی
پایان بندی بسیار تاثیرگذاری بود احسنت بانو
شهاب الدین رهنما
1394/7/16 در ساعت : 0:28:1
نمی‌شود که بفهمی مگر پدر باشی
درود بانو
محمدمهدی عبدالهی
1394/6/30 در ساعت : 23:42:0
سلام و عرض ادب خانم شعبانی بزرگوار
درود بر شما
زیبا سرودید
ماجور باشید
حسین وفا
1394/7/5 در ساعت : 23:40:51
بسیار زیبا ...
چقدر بااحساس و لطیف و و تاثبرگذار
ممنون از شما خواهر عزیزم
بازدید امروز : 2,396 | بازدید دیروز : 24,729 | بازدید کل : 121,558,356
logo-samandehi