ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



کویرنامه / پرده اول/
او به سمت کویر می آمد
 
آن کویری که چند منزل داشت
 
دشت آرام بود و کاروان آرام
 
و فرات آب و آب هم دل داشت
 
ناگهان اسب ایستاد و جهان
 
از تکاپوی بی امان افتاد
 
تا که او لب گشود و صحبت کرد
 
قلب دنیا و کاروان افتاد؛
 
وحی آمد که ((قل اعوذبک))
 
خواهری رمز وحی را فهمید
 
ناله و شیون و فغان برخواست
 
کودکی گریه کرد و گریه شنید
 
همه بودند و باز شکر خدا
 
خواهر آرام شد ز صحبت او
 
به گمانم که گفته شد آن جا
 
از ابوالفضل(ع) و از رشادت او
 
کربلا شرمسار از این تقدیر
 
آسمان رنگ و روی دیگر داشت
 
در دل دشت خیمه برپا شد
 
کاروان سمت و سوی دیگر داشت
 
در کویر بلا و تشنه لبی
 
خبر آمد که آب را بستند!
 
ناگهان پشت این خبر گویا
 
دست و پای رباب را بستند _ )

موضوعات :  عاشورایی ،

   تاریخ ارسال  :   1394/7/23 در ساعت : 7:8:8   |  تعداد مشاهده این شعر :  721


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

جابر ترمک
1394/7/23 در ساعت : 18:41:42
درود و عرض ادب
سرشار از عشق باشید و لبریز از شعر
محمدرضا جعفری
1394/7/23 در ساعت : 15:6:48
درود...............
بازدید امروز : 6,100 | بازدید دیروز : 18,002 | بازدید کل : 121,537,331
logo-samandehi