ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



قصیده واره آتش
قصیده  واره  آتش:

هنوز می‌چکد از چشم آسمان آتش

زمین و هر چه در آن می‌کشد فغان آتش

 

صدای طبل عزا بین کوچه می‌پیچد

دوباره سنج و دهل بسته بر دهان آتش

 

صدای شیون شمشیر می‌رسد بر گوش

میان معرکه برپاست بی‌گمان آتش

 

فغان و آه بلند است و العطش جاری

به جان خسته دلان بانگ: الامان آتش!

 

کنار علقمه افتاده دست ساقیِ مست

کنار خیمه ولی، آه، ارغوان، آتش

 

چقدر شکوه کند رود، با لبی تشنه

چقدر گریه کند مشکِ بی زبان آتش

 

گلوی کودک شش ماهه ای غزلخوان شد

دمی‌که تیر، به خون خفت و شد کمان آتش

 

کسی ندیده چنین رسم میهمانداری

کسی نداده چنین دست میهمان آتش

 

چه شعله‌ها که به پاهای کودکان پیچید

چه زخمها که چنین می‌زند به جان آتش

 

چه کرده شمر به گودال قتلگاه مگر

که ناگهان شده دل‌های شیعیان آتش

 

مگر چه آمده بر نعش‌های در گودال

که شعله می‌کشد از عمق استخوان آتش

 

صدای ناله‌ای از عرش می‌رسد بر گوش

رسیده است مگر تا به کهکشان آتش؟

 

گمان مبر که در آن سرخی غروب و عطش

رسیده است به پایانِ داستان آتش

 

چه‌ها گذشت بر آن کاروان نیزه و سر

گذشته است گمانم، ز هفت خوان آتش

 

چه‌ها گذشت به بانوی صبر و بی تابی

دمی‌ که داشت به لب چوب خیزران آتش

 

بپاست خطبه آتش میان کاخ یزید

تمام شام بلا سوخت از همان آتش 

کلمات کلیدی این مطلب :  سعیدی راد ، قصیده ، عاشورا ،

موضوعات :  آیینی و مذهبی ،

   تاریخ ارسال  :   1394/7/26 در ساعت : 9:10:39   |  تعداد مشاهده این شعر :  812


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

رضا محمدصالحی
1394/7/27 در ساعت : 11:0:23

کنار علقمه افتاده دست ساقیِ مست
کنار خیمه ولی، آه، ارغوان، آتش

چقدر شکوه کند رود، با لبی تشنه
چقدر گریه کند مشکِ بی زبان آتش

سلام و درود جناب سعیدی راد عزیز

بسیار عالی .... دست مریزاد


****
متشکرم
علی شهودی
1394/7/27 در ساعت : 9:7:43
بهره مند شدیم جناب سعیدی راد رادمرد عرصه شعر

***
سلام. ممنونم زنده باشید
محمدمهدی عبدالهی
1394/7/26 در ساعت : 21:27:22
سلام و عرض ادب استاد سعیدی راد عزیز
درود بر شما
ماجور باشید
***

فدای محبت شما
بازدید امروز : 4,782 | بازدید دیروز : 24,729 | بازدید کل : 121,560,742
logo-samandehi