حریر تغزل
ای با تمام حجم نگاهم تو، خویش تر
می خواهمت، به وسعت جان، بلکه بیش تر
می خواهمت چنان که نفس،اشتیاق را
می خواهمت، چنان که قفس، دشت و باغ را
می خواهمت، چنان که زمین، آفتاب را
می خواهمت چنان که عطش، جام آب را
می خواهمت ، چنان که تو را آسمانیان
می خواهمت چنان، که تو را جملهی جهان!
می خواهمت به وسعت جان، بلکه بیش تر
از عشق و از زمین و زمان، بلکه بیش تر
آن گونه ام که اشک ، نگاه یتیم را
آن گونه ام که شمع، پگاهِ نسیم را
آن گونه ام که جان، هوس ماسوا کند
آن گونه ام، که دل هوس کربلا کند
تنها نه این نگاه، به سویت گشوده ام
یک آن نبوده، یاد گلویت نبوده ام:
زخم فزون ز خاطره ات را ردیف نیست
ورنه قلم، به چامه ی داغت، ضعیف نیست
مرد بلاغتم، به خدا شرم می کنم
از این که جنس مرثیه هایم، لطیف نیست
شرمنده ام که شعر سراسر کبود من
شایسته ی کبود دو دست نحیف نیست!
کوتاه بود قصه ی آن کودک قشنگ
اما که اشک، خاطره اش را حریف نیست
شرمنده ام، که شعر سراسر غمین من
شایان آستان وجود شریف نیست!
شرمنده ام ، که از تنور و اسارت نگفته ام
طبعِ لطیف در پی " بحر خفیف" نیست!
در واژگان یاد تو، هر جا که گشته ام
جز "یا حسین" قافیه ساز ردیف نیست
از چهره وامگیر، نقاب شهود را
مولا، نگاه مردم کوفه عفیف نیست!
**
تو، آن طراوت دم صبحی که آفتاب
خو کرده بر نگاه قشنگت چو "بوتراب"!
تو آن حضور آینهسانی که از ازل
عشقت سلوک داده مرا سمت این غزل
یک عمر، اشک نیافشانده ام، که خاک
گیرد مرا کنار خودش مست و سینهچاک
دارد هوای کوی تو، ای آفتاب من!
روشن کن این چراغ فسرده به خواب من
از گردش زمانه ی نامرد خسته ام
تنها، امید، من به نگاه تو بسته ام
ای عشق من، ز خلقت من نیز، پیش تر
می خواهمت به وسعت جان، بلکه بیشتر
"مکتب شعر دینی
مکتب شعرامامیه
1387/قم/سیدعلی اصغرموسوی
/#سیدعلی_اصغر_موسوی
.....
عظم الله اجورناواجورکم
التماس دعا