...من نمی دانم چرا بعضی دوستان اصرار دارند بگویند وزن مصراع دارای «حضرت» درست است.بپذیرید که غلط است.اصلا بدون تقطیع از دور جار می زند -و بل زار می زند-که دارای اشکال شدید وزنی است.ای دوستانی که آسمان به ریسمان می بافید تا صحیح بودن مصراع را از حیث وزنی ثابت کنید!باور بفرمایید عرض ادبی تان را به مخاطره انداخته اید.وقتی همچو ارادتمندی حکم به اشکال می دهد باز جای تردید باقی می ماند؟اگراین مصراع اشکال وزنی نداشته باشد من چهل سال اعتبارشعری و ادبی ام را خدو می اندازم و خاکستر می کنم.والسلام.
|
سلام و تشکر بی حد از دوستان بزرگوار که شعر پراشکال بنده را نقد فرمودند. به اشکال وزنی شعر واقفم و بعد از درج شعر وقتی برای اصلاحش به سایت سر زدم با تعجب دیدم شعر برای نقد معرفی شده و بحث هایی صورت گرفته پس صلاح ندانستم فعلا اصلاحش کنم تا شاید سبب خیری باشم و نقدهای بزرگواران راهنمایی باشد برای دیگر دوستان شاعر
|
سلام بر جناب خصلتی اشکال وزنی مصراع مورد نظر واضح و روشن است بحث روی بعضی از قواعد عروضی است که باید در باره ان صحبت کرد بنده هم معتقدم که قاعده قلب در رباعی و مفتعلن مفتعلن فاعلن وتبدبل مفتعلن به مفاعلن صورت می گیرد اما گاهی نیز این چنین موار دی در بعضی از اشعار شاعران امروز انفاق می افتد بنده می دانم که وزن فعلاتن فعلاتن فعلن به فعلاتن مفاعلن فعلن در نزد قدما تبدیل نشده است شاعرامروزی خوشایندی وزن را طور دیگر می بیند و از شما می پرسد چرا مثلا قاعده ای در رباعی و وزنی قابل اجرا باشد و در دیگری نه تا همین چندی قبل فقط در رکن اول فاعلاتن به جای فعلاتن مرسوم بود در حالیکه امروز به وفور در شعر علی معلم از این اختیار شاعری در ارکان دوم نیز استفاده می شود و چند شاعر دیگر . جالب است همین مصراع مورد اشاره را بنده برای چندین شاعری که بکل با عروض میانه ای ندارند و وزن را سماعی درک می کنند خواندم و انها اشکال واضحی در ان ندیدند جناب خصلتی اینکه قاعده ای در وزنی خوشایند و در دیگری نا خوشایند باشد بیشتر سلیقه ای است تا مبنایی داشته باشد بار دیگر تاکید می کنم بنده همانطور که در مطلب قبلی نیز گفتم بر اشکال وزنی مصراع مورد نظر واقفم خصوصا وقتی استادی مثل عباس خوش عمل می گوید اشکال دارد دیگر جای بحثی باقی نمی ماند فقط حقیر یک بحث عروضی را مطرح کردم خداوند شما و خانواده را عزت دهد
|
جناب وثوقی عزیز شعر مورد نظر بر وزن فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن ( با اختیار شاعری در رکن اول فاعلاتن آورده شده )می باشد که بنا به استدلال شما در مورد رباعی وزن آن می تواند به صورت فاعلن مفتعلن مفتعلن مفتعلن نیز تقطیع شود که شاعر در مصراع اخر(من که در از تو مرید حضرت پاییزم ) به جای مفتعلن دو م مفاعلن بکار برده است و وزن بر اساس استد لالی که خود حضرت عالی فرمودید درست به نظر می رسد فرهیخته محترم قواعد عروضی را بعد از سرودن اشعار وضع کرده اند و می تواند توسعه یاید تا شاعر امروزی بتواند ضمن تسلیم در برابر اقتدار فرم حرفش را بزند بنا بر همان استدلال حضرت عالی وزن مفعول مفاعلن فعولن را می توان به صورت لن مفتعلن مفاعلن فع تقطیع کرد و گفت شاعر می تواند به جای مفاعلن مفتعلن بیاورد و مصراع" چون دولت ما قصد دخالت" را خارج از وزن ندانست بنده خود به ذات آدم سنت گرایی هستم و پایه های سنت را تغییر ناپذیر می دانم اما اگر بشود بر اساس بن مایه های سنت انعطاف پذیری هایی را در یک قالب سنتی قبول کرد تا هم شاعر بتواند حرفش را بزند و هم شهر ا ز قاعده خارج نشود بد نخواهد بود خداوند به شما خیر عطا کند
|
حمید آقا جان خصلتی!واژه"مرید" در این شعر هیچ مشکلی ندارد و اینکه:«خوانش مرید با کسرۀ اضافه که در تقطیع یک هجای بلند دیده می شود،درست نیست» درست نیست!( بنا به ضرورات وزنی امری طبیعی است) دقیقا شبیه:«گر مرید راه عشقی فکر بدنامی مکن» البته مطمئنم این سهو تو، در خوانش شعر خانم آراسته نیا اتفاق افتاده است وگرنه مشکل عروضی شعر همانیست که خودت فرمودی و آن "حضرت" است که باید با هجای کوتاه شروع می شد که نشده است،لذا جناب نجوا در کامنتی پیشنهاد داده اند که: من که دور از تو مرید هنر پاییزم پیشنهاد بنده این است که هم از مرید بی خیال شوند و هم از حضرت، که هیچ مقدمه و قرینه ای برای آمدن آنها نیست: من که دور از تو.........پاییزم مثلا: ..غم انگیز تر از پاییزم. ...گلم،همنفس پاییزم ...به زندانکده ی پاییزم
|
مصراع اخر شعر با توجه با لنگش وزنی مشهود ،شعر را از روانی خارج کرده است به نظر من خوانش مرید با کسره ی اضافه که در تقطیع یک هجای بلنددیده می شود درست نیست. همچنین در رکن بعد که با وازه حضرت شروع شده است به جای یک هجای کوتاه یک هجای بلند امده است که به خاطز سهل انگاری در هجای قبل که در وازه مرید اتفاق افتاده است قابل پذیرش نیست.انچه در شعر عاید خواننده میشود یک خوانش روان ویکدست است که در مصراع اخر اتفاق نیفتاده است.
|
تقطیع دوبیت(براساس قواعد تقطیع سنتی برای اطفال مبتدی): هی خودم را/فعلاتن/به دل آ/فعلاتن/ینه ها می/فعلاتن/ریزم/فعلن... حرف دل را/فعلاتن/به نخ قا/فعلاتن/فیه می آ/فعلاتن/ویزم/فعلن... می چکم بر/فعلاتن/سر و روی/فعلاتن/غزلم نم/فعلاتن/نم نم/فعلن... من که دور از/فعلاتن/تو مرید/فعلاتن/حضرت پا/مفتعلن/ییزم/فعلن... در یک صورت صحیح به تقطیع است که «حضرت» رامفتوح الثلث(ح ض ر)بخوانیم که می شود:حَضَرَت پا/فعلاتن...که در این صورت مخل به معناست.والسلام.
|
سلام بر ایزدی ادیب. در این مورد قلب را نمی پذیرم. حتی اگر یک قاعده باشد که نیست. قلب در بعضی از اشعار جز یک راه گریز بیش نیست که ان هم به ضرورت در کار بزرگان دیده شده است ونه در همه اوزان.اینکه می گویم یک قاعده نیست به این دلیل است که اگر قاعده باشد باید در همه اوزان قابل تعمیم باشد وبه عبارتی روایی داشته باشد. حال انکه اینگونه نیست.برای روشن شدن موضوع ابتدایک خط تقطیع که در ان قلب به کار رفته است می اورم: الف )-UU--UU--U- ب )-U-U --U- با توجه به گفته ی شما میشود مصراع دوم واول در یک بیت بیاید .حال برای هریک از این نمونه ها یک مصراع می اوریم الف)کاشکی جز تو کسی داشتمی یا به تو دسترسی داشتمی ب)درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری چشیده ام که مپرس با توجه به قلب آیا میتوان هریک از مصراع های بالا را با یکی از مصراع های پایین خواند؟کاملا وزن متفاوت شده است و این امکان وجود ندارد. این را هم اضافه کنم که قلب بيشتر در تبديل مفتعلن به مفاعلن رخ ميدهد و درهمچنین در وزن رباعی سینه ی خاقانی وغم تا نزند ز وصل دم مفتعلن مفتعلن مفتعلن مفاعلن ─ ﮞ ﮞ ─ ─ ﮞ ﮞ ─ ─ ﮞ ﮞ ─ ﮞ ─ ﮞ ─ دعوی عشق و وصل هم تا زسگان کیست او مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن ─ ﮞ ﮞ ─ ﮞ ─ ﮞ ─ ─ ﮞ ﮞ ─ ﮞ ─ ﮞ ─ یا در وزن رباعی: مستفعلُ فاعلاتُ مستفعلُ فع مستفعلُ مستفعلُ مستفعلُ فع انچه مشخص است در اوزانی این امکان وجود دارد که از نظر شنیداری اخلالی ایجاد نشود حال انکه در وزن فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن فاعلاتن فعلاتن فاعلاتن فعلن فاعلاتن کاملا به چشم می آید واخلال در شنیدار ایجاد میشود نظر کلی من این است که قلب یک راه گریز بیش نیست وفقط گاهی به مدد شاعر می اید انهم شاعری که توانایی این را دارد که با این قلب یک قابلیت جدید به شعر اضافه کند نه اینکه همه معترف باشند که در خوانش با اشکال مواجه هستیم.یاحق
|
سلام بر دوستان و اساتید بزرگوار دربارهی قلب، باید گفت قلبی در کار نیست: اولاً قلب در یک رکن اتفاق میافتد؛ حال آنکه بنابر توجیه عمو صادق عزیز، باید قلب را در رکن دوم و سوم مشترکاً اعمال کنیم (هجای هشتم مربوط به رکن دوم و هجای نهم مربوط به رکن سوم است) و این درست باشد یا غلط، قلب به اصطلاح عروضی نیست. ثانیاً قلب الّا و لابدّ در تبدیل مفتعلن و مفاعلن به یکدیگر است و لاغیر! اما علت ورود قلب به رباعی، به قول اساتید عروض، این است که رکنبندی اصح رباعی (صحیحاش: مستفعل مستفعل مستفعل فع) «لن مفتعلن مفتعلن مفتعلن» است. بنابراین ممکن است در رباعی، مفتعلن به مفاعلن قلب شود! «قلبِ» عروضی، اصطلاح است و تعریف ویژهیی دارد. پس اگر عمو صادق عزیز نظریهی تازهیی دارند؛ اسم دیگری باید برایاش در نظر گرفت و یا مثلاً توسعی در معنای اصطلاحی قلب ایجاد کرد. اما با پوزش از اساتید گرامی، نظرکی هم بنده دارم: ظرفیتهای «هنرعروض» بسیار بیشتر از ظرفیتهای «صنعت عروض» است! گر چه عروض سنتی یا همان «صفر و یکی» اجازهی آوردن فاعلاتن را در غیرِ رکن اول این وزن نمیدهد؛ در محل بحث، بنده هم اشکالی در آن نمیبینم و به دلایلی آن را سکتهیی معنادار میدانم که توجیه دارد: من که ـ دور از تو ـ مرید حضرت پاییزم! از تو به دور، من مرید حضرت پاییزم! در این معنای ایهامی (که یقیناً مورد نظر شاعر نیست) طنزی جذاب و پنهان هست که انصافاً زیباست و این ایهامِ منجرِ به طنز، با آن «فاعلاتن» وسط کار است که آفریده شده است (یعنی با تکیه بر حضرت، که باعث القای معنای تهکمی میشود و لجاجتی عاشقانه را القاء میکند!) اگر آن تکیهی حاصل از سکت نبود؛ ایهام بود ولی چنین طنزی در کار نبود. انصافاً کم کاری نیست با یک سکته در وزن، طنز ایجاد کردن = هنر عروضی! به برداشت بنده، عروض هم جزوی ازفرم شعر و مؤثر در معناست؛ نه فقط سروصدایی باشد در اطراف آن. به همین علت، از لزوم تناسب وزن با موضوع و محتوای شعر سخن گفتهاند و اگر اینگونه نیست؛ چرا وارد بحث لزوم تناسب وزن (آهنگ) و معنا شدهاند؟! بنده هم سکتهی مصرع چهارم را میشنوم؛ همانطور که این سکت سنگین (و نه تسکین) را در حافظ بزرگ میشنوم و از تأکیدی که در اثر این سکت در معنا ایجاد شده و در واقع معنا ارتقا یافته است (یا به اصطلاح، خبر جمله، به علت ایجاد مکث در روانیِ کلام، تشدید شده است) لذت میبرم: دوش با یاد حریفان به خرابات شدم خم می دیدم خون در دل و پا در گل بود!* عنایت: به لحاظ نظری، میان عروض و معنا هیچ رابطهیی نیست؛ یعنی عروض، علمی صرفاً سمعی و مستقل از معنا ست و این کاملاً درست است؛ اما در عمل، مگر میشود عروض (آهنگ) را از معنا (که آن هم جزوی از فرم است) جدا کرد؟! محال است. به این نکته دقت نشود، خَلط مبحث بزرگی در آنچه گفتم روی میدهد. یا علی (ع) ....................... *. طبق نظر اکثر اساتید حافظشناس، ضبط صحیح مصرع بدون واو است (اگر چه در ضبط سایه و چند نفر دیگر با واو آمده است تا رفع سکته کنند: خم می دیدم و خون ...!).
صادق ایزدی گنابادی
1394/8/21 در ساعت : 11:8:30
سلام بر فرهیخته عزیز جناب وثوقی
اشکال کار و منازعه بر می گردد به جناب دکتر پرویز نابل خانلری که برای اولین باراز قاعده قلب به عنوان یک اختیار شاعری سخن به میان اورد
اشکال کار ایشان این بود که از این تبصره عروضی به عنوان یک قاعده نمام برد
در صورتیکه این یک قاعده نبود چرا که قاعده باید بر تمام موارد مشمول خود دلالت داشته باشد در صورتیکه که به گفته حصرت عالی جابجایی هجای کوتاه و بلند در تمام اوزان درست نیست
جالب است که در اکثر کتابهای عروض ابتدا از جابجایی هجای کوتاه و بلندبه عنوان انویک قاعده یاد می شود تحت عنوان قلب
|
صادق ایزدی گنابادی
1394/8/21 در ساعت : 10:42:0
سلام بر فرهیخته عزیز جناب وثوقی
اشکال کار و منازعه بر می گردد به جناب دکتر پرویز نابل خانلری که برای اولین باراز قاعده قلب به عنوان یک اختیار شاعری سخن به میان اورد
اشکال کار ایشان این بود که در خصوص این تبصره عروضی تحت عنوان یک قاعده بحث کرد
در صورتیکه قلب یک قاعده نبود چرا که قاعده باید بر تمام موارد مشمول خود دلالت داشته باشد در صورتیکه به گفته حصرت عالی جابجایی هجای کوتاه و بلند در تمام اوزان درست نیست
جالب است که در اکثر کتابهای عروض ابتدا از جابجایی هجای کوتاه و بلندبه عنوان یک قاعده کلی تحت عنوان قلب یاد می شود و در توضیح و بسط ان فقط تمرکز بر وزن رباعی و به گفته شما مفتعلن به مفاعلن است
جناب وثوقی عزیز به گمان و نظر بنده ی حقیر عروض نویسان و خود جناب خانلری چندان مطمئن نبوده اند که فقط قاعده قلب را منحصر در مفتعلن به مفاعلن نمایند و اندک شکی داشته اند که شاید این قاعده در اوزان دیگر هم جوابگو باشد
شاهد این حرف این است که ابتدا قلب را به عنوان یک قاعده کلی طرح می کنند و در توصیحات فقط می روند سر تبدیل مفتعلن به مفاعلن
با اجازه حضرت عالی باید بگویم قلب در بعضی از اوزان دیگر نیز جوابگوست که باید با تحقیق و پزوهش به این اوزان دست یافت
به طور مثال بنده وزن مفعول مفاعلن فعولن را با وزن مفعول مفاعبل فعولن یکسان می بینم بنابرین اگر شاعری گفته است "اهواز اگر هوا ندارد "و بعد هم گفته "چون دولت ما قصد دخالت " از وزن خارج نشده است (گرچه همانطور که قبلا هم گفتم هیچ شاعر مطرحی از این امکان عروضی استفاده نکرده است )
در وزن مفعول فاعلات مفاعبل فاعلن اگر مفاعبل به مفاعلن در غلطید اشکال وزنی بو جود نمی اید
بار دیگر خدمت حضرت عالی عرض کنم بنده مصراع مورد نظر را خارج از وزن می دانم ولی شاعر به دلایلی که گفته شد می تواند توجیهاتی داشته باشد
جناب وثوقی نهایت حرف بنده این است که قاعده قلب گرچه در بسیاری از اوزان جواب گو نیست اما منحصر کردن ان نیز فقط در تبدیل مفتعلن به مفاعلن شاید درست نباشد
در خصوص انچه که در مورد هنر عروضی فرمودید گرچه قابل انطباق بر شعر مورد نظر نیست استفاده فراوان بردم
خداوند به شما و خانواده عزت دهد
|
|
دوستان عزیز و ارجمند سلام بر همه ی شما بزرگواران بحث مفرطی پیرامون مصرع آخر این سروده که شاعره محترم خود نیز بر لغزش وزنی آن معترف است صورت پذیرفته است . به ضرس قاطع خدمت همه ی عزیزان عرض می شود که لغزش وزنی بسیار واضح است و همانگونه که حضرت دوست جناب خوش عمل نیز اشاره کرده اند دوستانی که نمی پذیرند این لغزش وزنی را عرض ادبی خویش را به مخاطره انداخته اند . توسل به قاعده ی قلب و امثال اینها تلاشی است عقیم و ناموجه . وقتی استاد خوش عمل با آن همه سوابق درخشان ادبی و تسلط بر فن عروض می گوید لغزش وزنی دارد همین به نظر من خودش حجت را تمام می کند عزیزان . استاد خوش عمل خلیل بن احمدی است دوستان
|
سلام بر جنابان سلیمانپور و خصلتی مصراع "من که دور از تو مرید حضرت پاییزم " با اعمال قاعده قلب توجیه عروضی دارد گرچه از نظر سماعی ناخوشایند به نظر می رسد مصرا ع را تقطیع بفرمایید هجای هشتم و نهم را با یک دیگر جابجا بفرمایید کسره اضافه بعد از حضرت را نیز به ضرورت بلند تلفظ کنید مصراع از نظر عروضی درست به نظر می رسد گرچه قاعده قلب در وزن رباعی بسیار رسوم و در اوزان دیگر بسیار کم کاربر د است اما می توان گفت مصراع از قاعده خارج نشده است چندی قبل نیز شعری منسوب به جناب قزوه در فضای مجازی پخش شد: اهواز اگر هوا ندارد ربطی به من و شما ندارد چون دولت ما قصد دخالت در خواسته ی خدا ندارد جناب قزوه فرموده بودند که در مصراع سوم این شعر چون اشکال فاحش وزنی وجود دارد پس از من نیست من همان روزها گفتم این مصراع با قاعده قلب توجیه پذیر است اگر چه ناخوشایند به نظر می رسد البته این را هم بگویم که هیچ شاعری مشهوری در این وزن از اختیار شاعری قلب استفاده نکرده است من تما م لیلی و مجنون نظامی را که بر این وزن است بررسی کردم هیچگاه به قلب در نه غلطیده بود "با یانکه سخن به لطف اب است " اگر این مصراع "چون دولت ما قصد دخالت "و مصراع "من که دور از تو مرید حضرت پاییزم از نظر وزنی غلط است باید عروض نویسان در قاعده قلب تجدید نظر کنند و ان را منحصر در رباعی سازند و گرنه این مصراع ها توجیه پذیر است
|
سلام بر جناب خصلتی عزیز اگر بفرمایید که تفاوت بین مرید راه عشق و مرید پاییز در چیست خوشحال خواهم شد مرید راه عشق و مرید پاییز هر دو ترکیب اضافی هستند که اتفاقا هر دو از نظر دستوری اضافه تعلقی می باشند و بنده نمی فهمم که چرا کسره اضافه مرید راه عشق را می توان بلند تلفظ کرد و مرید پاییز را نه در اشعار گذشتگان و امروزی ها به عدد ستار گان اسمان شعر وجود دارد که کسره اضافه را بنا به ضرورت باید بلند تلفظ کرد شب تاریک و بیم موج گردابی چنین هایل و ..... و البته اشکال وزنی "حضرت "به جای خود باقی است که شاعر می توانست بگوید مرید قدم پاییزم خدواند شما و خانواده را سلامت بدارد
|
سلام عمو صادق گرامی اول که آن وزن حافظ برای این بود که بگویم ایجاد یک سنگینی یا ثقل یا سکته* یا هر چه خواستید بنامیدش، حتماً مخل وزن نیست. اگر منظورم مقایسهی این دو وزن بود از اختیار تسکین برای حافظ نام میبردم نه سکته. پس وزن را مقایسه نکنید اتفاق رخداده منظورم بود. مکث در روانی، سکته باشد یا تسکین یا هر چیز دیگر، باید آن را در مجموعهی آهنگ کلی شعر تفسیر کرد؛ شنید و قضاوت کرد. وزن شعر: رمل مثمن مخبون محذوف (خبن از فاعلاتن، تبدیل هجای بلند اول است به کوتاه تا فعلاتن بشود و حذف، افتادن هجای آخر است تا فعلا بشود که بهجایاش فعلن میگذارند. مثمن هم یعنی در هر مصرع چهار رکن). بعد از این همه بحث میپرسید وزناش چیست؟! وزن تقطیعی مصرع چهارم: فاعلاتن / فعلات / مفتعلن / فع لن وزن مصرع چهارم پس از اشباع طبیعی کسرهی حضرت: فاعلاتن / فعلات / فاعلاتن / فع لن (فقط اشباع کسرهی حضرت) و «فاعلاتن فعلات فاعلاتن فع لن» با توجه به وزن حقیقی کل ابیات، روان و قابل قبول است. عمو صادق عزیز! کلی عرض میکنم: من هرگز در بخش نقد این سایت، وارد بدیهیات ابتدایی نشدهام تا با ورود به آنها موجبات توهین به کسی را فراهم کنم. همیشه برای سایت و اهلاش احترام قائل بوده و هستم. وزن این شعر چیست یعنی چه؟! اینگونه تقطیعاش میکنند یعنی چه؟! من دارم از هنر عروض صحبت میکنم نه از تقطیع بابا چن بخشه... بابا دو بخشه! اهل بازی هم نیستم که یکجا کسرهی مرید را بکشم تا به نفع نظرم بشود فعلاتن و درست در کنارش کسرهی حضرت را با همان شرایط نکشم تا بشود مفتعلن و حرفم را به کرسی بنشانم. این اشباعها هم قاعدهمند و برخاسته و منطَبق بر همان وزن حقیقی است که عرض کردم گاهی نمیشناسندش... زنده باشید و سرفراز یا علی (ع) ............................. *. بگویم که فردا به این هم ایراد نگیرند: سکته هم مثل قلب اصطلاح عروضی است. دو نوع است سکتهی حرفی و سکتهی حرکتی. و وضع هر کدام هم روشن است. من در همان معنای گیر و ثقل و مکث و سنگینی و ... بهکار برده و میبرم. معنای اصطلاحیاش خیلی رایج نیست و ویژهی اساتید عروض است و عمدتاً آن را به همین معنای قطع و ثقل و ... به کار میبرند.
|
عجبم از دوستان! کل شعر بر وزن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فع لن می باشد. خوانش مصراع پایانی، همچون یکی دو وزن از اوزان رباعی، ضرافت های خودش را دارد که به نظر می رسد بزرگواران از آن...
|
با تشکر از سعید خان سلیمان پور وجناب ایزدی و نجوا کاشانی به شاعر توصیه میشود یکی از جایگزین های پیشنهادی دوستان را در شعر قرار داده وشعر را اصلاح کنند. از همه دوستان ممنون
|
خلّص کلام اینکه: مصراع چهارم این دوبیت -چه در این شعر قرار گرفته باشد و چه به صورت تک مصراعی باشد- در هیچ یک از بحور و اوزان شعر فارسی و عربی قابل تقطیع نیست و اشکال بیّن و بزرگ وزنی دارد که هر مبتدی ای در اولین خوانش آن را تشخیص می دهد.کسی که بر درستی وزن مصراع مذکور پای بفشرد در صدد اثبات هیچ چیز جز عدم اطلاع وعدم اشراف خود بر علم عروض و ممهور کردن سند بی دانشی خود در این زمینه نیست.چنین کس یا کسانی بایستی جهت افزودن بر دانش عروضی خود یک دوره ی کامل عروض و بدیع و قافیه را در خدمت استاد عروض دانی تتلمذ کنند.والسلام علی من اتبع الهدی. (بخش نقد ،حمید خصلتی:با احترام به جناب خوش عمل از ایشان در خواست می کنم قدری رعایت حال منتقدین بزرگ و بادانش سایت را بفرمایند. به نظر من همه ی عزیزان استاد وقابل احترام هستند وبهتر است تیغ زبان در نیام ملاطفت قرار گیرد.)
|
سلام بر جناب خصلتی اشکال وزنی مصراع مورد نظر واضح و روشن است بحث روی بعضی از قواعد عروضی است که باید در باره ان صحبت کرد بنده هم معتقدم که قاعده قلب در رباعی و مفتعلن مفتعلن فاعلن وتبدبل مفتعلن به مفاعلن صورت می گیرد اما گاهی نیز این چنین موار دی در بعضی از اشعار شاعران امروز انفاق می افتد بنده می دانم که وزن فعلاتن فعلاتن فعلن به فعلاتن مفاعلن فعلن در نزد قدما تبدیل نشده است شاعرامروزی خوشایندی وزن را طور دیگر می بیند و از شما می پرسد چرا مثلا قاعده ای در رباعی و وزنی قابل اجرا باشد و در دیگری نه تا همین چندی قبل فقط در رکن اول فاعلاتن به جای فعلاتن مرسوم بود در حالیکه امروز به وفور در شعر علی معلم از این اختیار شاعری در ارکان دوم نیز استفاده می شود و چند شاعر دیگر . جالب است همین مصراع مورد اشاره را بنده برای چندین شاعری که بکل با عروض میانه ای ندارند و وزن را سماعی درک می کنند خواندم و انها اشکال واضحی در ان ندیدند جناب خصلتی اینکه قاعده ای در وزنی خوشایند و در دیگری نا خوشایند باشد بیشتر سلیقه ای است تا مبنایی داشته باشد بار دیگر تاکید می کنم بنده همانطور که در مطلب قبلی نیز گفتم بر اشکال وزنی مصراع مورد نظر واقفم خصوصا وقتی استادی مثل عباس خوش عمل می گوید اشکال دارد دیگر جای بحثی باقی نمی ماند فقط حقیر یک بحث عروضی را مطرح کردم خداوند شما و خانواده را عزت دهد
|
...مصراع چهارم بواسطه ی کلمه ی «حضرت» که شدیدا و بشدت مخرّب وزن شده ابدا سکته -حتی از نوع قبیحش هم-نیست.واقعا متحیرم که دوستان عزیزمورد نظرم که روی آنها حساب می کردم اینقدر فاصله با علم عروض دارند که حتی لغزش شدید وزن در یک مصراع بدین وضوح را متوجه نمی شوند.بارها گفتم و بار دیگر به ضرس قاطع می گویم که این مصراع مورد بحث بشدت دچار لغزش وزنی شده است و بسیار متاسف خواهم بود اگر دوستانی که براین رای نیستند در نزد اساتید بزرگ فن عروض بر خطای محرزی پای بفشرند و آن اساتید یا از دستشان عصبانی شوند یا برسرشان فریاد کشند و یا از فرط غضب به مرگ فجئه قالب تهی نمایند.شما حتی برای زحمات چهل ساله ی ارادتمند در شعروشاعری اعتبار و ارزش قائل نیستید که اگر بودید اذعان می فرمودید که همچو منی بیهوده فرمای بیدلاگو نیستم.در آخر عرض می کنم این اشکال را بر جناب استاد قزوه-که مورد قبول و و ثوق همه مان هستند-بنمایید اگر حضرتشان به درستی مصراع از حیث وزن حکم دادند اعتبار چهل ساله ی شاعریم را به ادرار و بل غایط کلب عقور شویم و آلایم و در چاه ویل نکبت اندازم....
|
سعید عزیز سلام اتفاقا با مثال زیبایی که اورده ای مشکل را حل کرده ای.در مرید راه عشقی خوانش با مشکل مواجه نمی شود.چون می خوانیم گر مریده ی راه عشقی فکر بد نامی مکن واین هیچ ایرادی ندارد وکاملا درست اما بعضی واژه ها که در تقطیع درست هستند ولی در ترکیب جمله انگونه که باید خوانده شوند نمی شوند مثل همین جمله خانم اراسته نیا .نمی توانیم بخوانیم مریده ی حضرت پاییز چون اینگونه رایج نیست نه اینکه ضرورت وزنی اجازه ندهد. در مورد ضرورت وزن با تو موافقم و پیشنهاد جناب روحانی عزیز مشکل را هم برای حضرت وهم برای مرید حل کرده است وصد البته پیشنهاد تو را قبول تر! دارم که ایشان از خیر این ترکیب بگذرند.تنها دلیلی که این رباعی را برای نقد انتخاب کردم پالش شاعران با اینگونه ترکیب هایی است که شاعران با تجربه تر به سلامت از ان گذر می کنند و شاعران جوان تر اینگونه عمل می کنند.از کمکت ممنونم عزیز بزرگوار.
|
سلام بر جناب وثوقی عزیز
وزن حقیقی این شعر را اگر بفرمایید مسیر بحث هموار تر خواهد شد
بنده وزن حقیقی و نه تقطیعی را فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (فع لن ) می دانم
با این وزن مصراع چهارم به دو شکل توجیه پذیرست یا باید گفت شاعر به جز در مصراع اول در مصراع های میانی هم به جای فعلاتن فاعلاتن اورده است که در این صورت باید هم کسره مرید را اشباع نمود و هم کسره حضرت را
و اگراز خیر فاعلاتن میانی گذشت باید قلب را پذیرفت
شعری را که حضرت عالی در مطلب قبلی از حافظ نقل نمودید دوش با یاد ..متفاوت با این شعر است در ان شعر فقط بر خلاف معمول به جای دو هجای کوتاه در اول مصراع از یک هجای بلند استفاده کرده است و البته در میانه مصراع نیز چنین استفاده ای صورت گرفته است
جناب وثوقی خوشحال شدم که برای توجیه اشکال وزنی مصراع مورد نظر یک راه دیگر نیز پیدا شد
|
سلام نتوانستم هضم کنم موضوع را. دورازتومریدحضرت پاییزم... به سختی می توانم عدم روانخوانی را درمصرع فوق را درک کنم (فارغ ازمعنا). بحر سه بند اول : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن وبندآخر فاعلاتن فعلات فاعلاتن فعلن اصراری که در رعایت ارکان داریم ازکجاناشی می شود. چگونه می شود اگر یک هجای بلندوکوتاه ازابتدای هربند برداریم به یک رباعی بدون اشکال ازنظر وزنی می رسیم: ..... دورازتومریدحضرت پاییزم آیاارکان عروضی منعطف نیستند؟؟
|
سلام بر فرهیخته عزیز جناب وثوقی اشکال کار و منازعه بر می گردد به جناب دکتر پرویز نابل خانلری که برای اولین باراز قاعده قلب به عنوان یک اختیار شاعری سخن به میان اورد اشکال کار ایشان این بود که در خصوص این تبصره عروضی تحت عنوان یک قاعده بحث کرد در صورتیکه قلب یک قاعده نبود چرا که قاعده باید بر تمام موارد مشمول خود دلالت داشته باشد در صورتیکه به گفته حصرت عالی جابجایی هجای کوتاه و بلند در تمام اوزان درست نیست جالب است که در اکثر کتابهای عروض ابتدا از جابجایی هجای کوتاه و بلندبه عنوان یک قاعده کلی تحت عنوان قلب یاد می شود و در توضیح و بسط ان فقط تمرکز بر وزن رباعی و به گفته شما مفتعلن به مفاعلن است جناب وثوقی عزیز به گمان و نظر بنده ی حقیر عروض نویسان و خود جناب خانلری چندان مطمئن نبوده اند که فقط قاعده قلب را منحصر در مفتعلن به مفاعلن نمایند و اندک شکی داشته اند که شاید این قاعده در اوزان دیگر هم جوابگو باشد شاهد این حرف این است که ابتدا قلب را به عنوان یک قاعده کلی طرح می کنند و در توصیحات فقط می روند سر تبدیل مفتعلن به مفاعلن با اجازه حضرت عالی باید بگویم قلب در بعضی از اوزان دیگر نیز جوابگوست که باید با تحقیق و پزوهش به این اوزان دست یافت به طور مثال بنده وزن مفعول مفاعلن فعولن را با وزن مفعول مفاعبل فعولن یکسان می بینم بنابرین اگر شاعری گفته است "اهواز اگر هوا ندارد "و بعد هم گفته "چون دولت ما قصد دخالت " از وزن خارج نشده است (گرچه همانطور که قبلا هم گفتم هیچ شاعر مطرحی از این امکان عروضی استفاده نکرده است ) در وزن مفعول فاعلات مفاعبل فاعلن اگر مفاعبل به مفاعلن در غلطید اشکال وزنی بو جود نمی اید بار دیگر خدمت حضرت عالی عرض کنم بنده مصراع مورد نظر را خارج از وزن می دانم ولی شاعر به دلایلی که گفته شد می تواند توجیهاتی داشته باشد جناب وثوقی نهایت حرف بنده این است که قاعده قلب گرچه در بسیاری از اوزان جواب گو نیست اما منحصر کردن ان نیز فقط در تبدیل مفتعلن به مفاعلن شاید درست نباشد در خصوص انچه که در مورد هنر عروضی فرمودید گرچه قابل انطباق بر شعر مورد نظر نیست استفاده فراوان بردم خداوند به شما و خانواده عزت دهد
|
سلام علیکم جمیعاً مطلبی را به بهانهی بحث پیشآمده پیرامون این شعر طرح کرده بودم؛ خوشبختانه از بیخ گموگور شد: فرقی میان «صنعت و هنر عروض» هست یا نه؟ بگذریم. عمو صادق عزیز 1. با وزن آن مصرع مشکلی ندارم فقط توجیه قلب را نمیپذیرم! حضرتعالی، عروض و اساتید عروض را قانع بفرمایید و گر نه بنده که از اول گفتم و احتمالاً تا آخرش هم بگویم یجوزٌ! علتاش را هم پیشتر نوشتهام و تکرارش ملالآور است. 2. قلب، نه قاعده است نه استثنا بلکه اختیار است و در آنچه راجعبه آن نقل کردم شبهتی نیست و استثنا ندارد؛ یعنی اولاً منحصر در مفتعلن و مفاعلن است؛ ثانیاً در هر کجا که این دو رکن بیایند ـ رباعی یا غیر رباعی ـ قابل تبدیل به یکدیگرند. از قدیموندیم هم شعرا آن را میشناختهاند. 3. مرقوم فرمودهاید: «به طور مثال بنده وزن مفعول مفاعلن فعولن را با وزن مفعول مفاعبل فعولن یکسان می بینم» یا «در وزن مفعول فاعلات مفاعبل فاعلن اگر مفاعبل به مفاعلن در غلطید اشکال وزنی بو جود نمی اید». آن دو تای اولی، نزدیک هستند؛ اما «یکسان» نیستند (پس اگر کسی قائل به تلفیقِ اوزانِ نزدیک به هم باشد ـ تلفیق دو وزن مختلف، نه قلب ـ میتواند آنها را کنار هم بنشاند). ولی در مثال دوم، تبدیل مفاعیل به مفاعلن حتماً وزن را ساقط میکند. قلب، نغمه را به هم نمیزند و وزن را از قاعده نمیاندازد. 4. ناچارم یادآوری کنم که رکنبندی، مبنایی دارد و اینگونه نیست که بشود هر جا خواستیم خط ممیز را قرار بدهیم و رکنی بسازیم (بین وزن حقیقی و وزن تقطیعی فرق از زمین تا آسمان است) بنابراین آن «لن مفتعلنِ...» مسعود فرزاد، یا آن تکرار «مستفعلُ...» دکتر نجفی بر اساس نظام عروضیِ این دو استاد توجیهپذیرند. اینکه رکنبندیِ مثالیِ شما بر چه اساسی است را خود حضرتعالی برایمان روشن بفرمایید. اما بعد بسیاری از علاقهمندان عروض، ظاهراً تفاوتی میان وزن «حقیقی» و وزن «تقطیعی» قائل نیستند. (این دو اصطلاح نه برساختهی بنده است نه از آراء شخصی من! بلکه عین اصطلاحات اساتید بزرگ عروض است). مثلاً ببینید جناب ارغوان وزن مصرع 4 را چگونه تقطیع و سپس رکنبندی کرده است: فاعلاتن فعلاتُ فاعلاتن فعلن [فع لن] بخوانید ببینید گیر دارد یا نه؟ حتماً راحت و روان خوانده میشود! چرا جناب خصلتی عزیز سعی دارد کسرهی مرید را بکشد؟ (حال آنکه در خوانش طبیعیِ مصرع، چنین چیزی اتفاق نمیافتد، و این کسرهی حضرت است که اشباع میشود نه کسرهی مرید) شاید چون به وزن تقطیعی میاندیشند نه وزن حقیقی کل شعر. و شاید میان این دو تمایزی قائل نباشند؟ اما ظاهراً بهتر است همانند اساتید فن، میان این دو فرقی قائل باشیم. و الله العالم یا علی (ع)
|
سلام،جناب ایزدی من نگفتم مرید پاییز مشکل دارد،مرید در کنار حضرت اشکال دارد،میتوان خواند مرید ه ی راه عشق،اما نمیتوان خواند مریده ی حضرت.مگر اینکه بخوانیم :مرید حضرت پاییز که در این خوانش دال مرید هجای کوتاه خوانده می شود و این مصراع با بقیه مصراع ها وزنش متفاوت می شود.به پیشنهاد جناب روحانی و جناب سلیمان پور دقت بفرمایید،مشکل مصراع را حل کرده است.
|
سلام بر جناب وثوقی
مراتب فضل و دانش حضرت عالی بر کسی پوشیده نیست این که وزن شعر را از حضرت عالی پرسیدم این بود که فضای گفتگو به یکدیگر نزدیک بشود و یک زبان مشترک برای بحث پدید بیاید( حضرت عالی با سواد و با فضل و بنده بی سواد بتوانیم حرف یکدیگر را بفهمیم )
فرموده اید ون شعر رمل ....که به عبارتی می شود همان فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن خودمان
تا اینجا درست و من می فهمم
مصراع چهارم را هم فرمودید فاعلاتن فعلات فاعلاتن فع لن
این هم درست وبنده فهمیدم
آنچه را بنده نمی فهمم این است که حضرت عالی چگونه و بر اساس چه منطقی بدون اینکه نه قلب را می پذیرید و نه جابجایی فاعلاتن به جای فعلاتن در میانه ی مصراع ،مصراع اخر را روان و هم وزن سه مصراع اول می دانید جز اینکه مسئله ای را به نام وزن حقیقی مطرح می نمایید که برای بنده قابل فهم نیست البته عروض حقیر از سطح عروض سیروس شمیسا و دکتر کامیار بالاتر نیست
آنجا دو وزن مطرح است وزن اصلی و وزن تقطیعی مثلا وزن تقطیعی مصراع اول همین شعر هست فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن که در وزن اصلی می شود فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
ببخشید جناب وثوقی دارم بدیهات را می گویم تا منظور م را برسانم خدای نکرده قصد توهین نیست
جناب وثوقی عزیز
اینکه حضرت عالی مصراع چهارم این شعر را روان می بینید و یا از وزن خارج نمی دانید وجهی دارد که اتفاقا دستگاه عروض با کمی انعطاف ان را می پذیرد و بنده هم تحت عنوان قلب و یا جابجایی فاعلاتن در میانه ی مصراع که علی معلم بسیار از این قابلیت استفاده کرده است ان را شرح دادم
اما اتفاقی که افتاده این است که حضرت عالی موضوعی را طرح می کنید تحت عنوان وزن حقیقی که کاملا شهودی است و قابل لمس و توضیح نمی باشد
پسر برادر
کی گفته است که طرح بدیهات به کسی توهین می رساند بنده و حضرت عالی از راه دور با یکدیگر در خصوص مسموع با مکتوب دیالوگ می کنیم و تا به روشنی محل منازعه روشن نشود کار به جایی برده نمی شود فقط بنده حرف خودم را می زنم شما نیز حرف خودتان
جناب وثوقی
در خصو ص وزن حقیقی که حضرت عالی به استناد آن مصراع چهارم را خارج از وزن نمی دانید اگر کتابی مقاله ای سراغ دارید بفرمایید تا حقیر با مطالعه در شواهد و مثال هایی که در ان کتاب ها موجود است مطلب را درک نمایم
حقیر به جز از حضرات سایت از چند ین نفر شاعر در فضای میدانی در خصوص وزن این مصراع پرسیدم چیزی در حدود نود و هشت درصد آنها آن را خارج از وزن می دانند ولی به نظر حقیر حتی اگر یک شاعر مثل حضرت عالی ان را روان بدانید یاید حتما روان بودن ان توجیه عروضی داشته باشد که دارد چون گوش و درک امثال حضرت عالی مهم و اساسی است بنده بر همین اساس توجیه عروضی ان را نمایاندم گرچه هیچ شاعری و بنی ادمی تا کنون با چنین توجیهی اثری را خلق نکرده است
در پایان بنده ابتدا از حمیدخصلتی تشکر میکنم که این شعر را در ستون نقد قرار داد بنده همیشه بدنبال ان بوده ام که بتوان قابلیت های عروضی را توسعه داد و این شعر نشان داد که می توان با اینده امید داشت تا شاعران بتوانند از این قابلیت ها استفاده کرده و حرفشان را بزنند
بنده این بحث را تمام شده می دانم مگر اینکه جناب وثوقی نه از باب جواب گویی بلکه از باب تولید دانش در خصوص وزن حقیقی مقاله ای مستقل را بنویسند تا بنده به درک ان جناب در خصوص وزن شعر بیشتر اگاه شوم البته طرح این موضوع باید با شواهد و امثال متنوع باشد چون بهره هوشی بنده بسیار کم است
خداوند همه را سلامت بدارد
|