سبزينه/زير نظر: عبدالجبار كاكايي/خوانشي از مجموعه شعر «دايناسورهاي معاصر» سروده حميدرضا اقبال دوست
هست مندي‌هاي محسوس
سريا داودي حموله
 
 


چند هزار سال است
آدم ها
اسب ها را اهلي کرده اند
غافل آنکه اسب ها
چه آدم هايي را
که بر پشت شان وحشي نکرده اند
(شعر "نجيب")
در مجموعه«دايناسورهاي معاصر»،حميدرضا اقبال دوست، سعي دارد به دور از گزينه‌هاي "عشق-سياست"راه هموار عينيت گرايي را با رگه‌هايي از طنز تقارني و تقابلي به تصوير بکشد.
در اين کوتاه سرايي عينيت مندي(اوبژکتال) هم بسته هست مندي هاي محسوس است و ساختارهاي "هست-نيست" و "بود - نبود" پاسخي به چرايي هاي مفهومي است:
گاهي مجسمه مي شود
گاهي ميدان
گاه برج و گاه خيابان
آزادي سنگ است
که به سينه مي زنند
کنارش عکس مي گيرند
دورش مي چرخند
از آن بالا مي روند
و آرام آرام
از روي اش عبور مي کنند
( شعر " ليبرال")
شاعر/راوي با ايجازمندي و تصوير روايي به کشفي در لحظه مي رسد. زبان شعر هم بسته ابژه هاي بيروني است؛آنچنان که با موتيف هايي شناخته شده، در سطح معنايي مضمون آفريني مي کند و وقتي به سمت ساختار روايي مي رود، خطابه هاي تحکمي شکل مي گيرد.
شاعر به هرطرف روي بگرداند، فضايي را توصيف مي کند و با ترديد مرزهاي "زشت- زيبايي" و " اميد - نا اميدي" را به نمايش
مي گذارد. با همآوايي احساس و عاطفه در فضاي عينيت مند گام برمي دارد و با توجه به احکام بيروني، جهان انساني را تفسير و تحليل مي کند .
بارزترين نمود شعر اقبالدوست، واقع گرايي زباني است که با تصرف در تصاوير روايي به ابعاد ساختاري متن مي افزايد و با تلفيق بيان روايي (داستان وارگي) و موتيف هايي عيني ژانري متنوع از گزاره هاي کلامي را بنيان مي نهد:
- با يک درجه ترفيع / سرهنگ بازنشست شده بود / تا به مزرعه پدري بازگردد/ و لباس هايش/
نصيب مترسکي شود/که يک شبه تيمسار شده بود/ اما بهتر از تمام سربازها/ روبه روي اش خبردار مي ايستاد (شعر"مترسک21")
مجموعه دايناسورهاي معاصر، تخيل و تعقل را توامان دارد. از اين حيث مخاطب مسحور فضاي همگون شعرها مي شود. رويکردهاي کوتاه - بلند نوعي همسويگي بين فضاي " عين - ذهن " است . جذابيت اين ساده گويي ها به سبب طنز نهفته در لايه هاي معنايي است که شاعر با سطري تلخ و گزنده مخاطب را در پايان بندي ها غافلگير مي کند:
جشن برداشت محصول است/صداي ساز و نقاره / همه جا پيچيده است / حتي در گوش مترسک ها / که به جشن / دعوت نشده اند. (شعر"مترسک17")
شعر اقبال دوست،بازتاب رويداد و حوادثي است که بيشتر بار "حسي - مفهومي " دارد. با نحو متعارف زبان به مکاشفه هستي و هستي مندي
نشسته، که نوعي برداشت لحظه اي و آني از روايت هاي ساختارمند است.
تم و مضمون هاي متنوع، متاثر از الگوهاي متعارف زباني است که در اين محوريت موتيف ها
به سردرگمي و سرگشتگي انسان معاصر اشاره مي کند:
گنجشک ها
هرجاي جهان که باشند
زبان آدمي زاد را مي فهمند
زبان سنگ سرخ است
(شعر"زبان گنجشک")
عناوين شعرها گاهي جزئي ازمضامين متني محسوب مي شوند. سادگي زبان به سرحد افراط کشيده شده و رويکردهاي زباني نمايانگر نسبي "ذهن - عين " است. حضور سوژه شکل مضاعفي از تقارن هاي سطري را به شعر اضافه مي کند. ارتباط کلمات نشات گرفته از پيوند خطي بين سطرها دارد و فضاي عينيت مند برخورداراز تقارن هاي
وابسته به تقارن هاي معنايي است.
اقبالدوست نيزهمچون اکبر اکسير، داوود ملک زاده ، شهرام پور رستم و آرش نصرت الهي، جزو راهيان راه فرانو است. اين روايت هاي ساده و حکايت گونه، از لحن شاعرانگي به دورند؛ اما به واسطه عينيت گرايي و ساده نويسي به سمت آشنايي زدايي هاي معنايي مي روند:
يکي به وقت گرينويچ / يکي نيويورک / و ديگري تهران/ نيمي از جهان خواب است و / نيمي ديگر/خيال مي کند بيدار است/ من منتظرم/شايد کسي بيايد / تا تمام ساعت ها/ به وقت آمدنش بيدار شوند.
(شعر"فرودگاه")

 

 

http://www.ettelaat.com/new/index.asp?fname=2015\12\12-07\18-18-05.htm&storytitle=%E5%D3%CA%20%E3%E4%CF%ED%9D%E5%C7%ED%20%E3%CD%D3%E6%D3