بيد مجنون
*********
ميان اينهمه سرو وسمن ترا ميخواست
ترا كه قد بكشي گيسوان فروريزي
ترا كه قد بكشي رشته رشته مهر آري
نفس نفس ،نفسِ بادها كني مشكين
به عشوه هاي عجب ،نازها كني بنياد
چنانكه با همه ي جان او درآميزي..
ميان باغچه ي كوچكش ترا كم داشت
وسايه سار ترا دلنشين ترين مي ديد
ودر هواي تو ميخواست بال وپر بزند
تو باشي وكسي از ناگهانِ ره برسد
كسي كه رفته بيايد ،كسي به در بزند
كسي بيايد وباز آورد دلش را مست
كسي بيايد واندوهش از جگر ببرد
ز در در آيد و بي خويشتن كند اورا
غزل به رقص كشد،شعر تر بر انگيزد
ز در درايد وتنهاييش به در ببرد....
چه داستان غريبي كه اتفاق افتاد
كسي كه وصل تو ميخواست زين چمن كوچيد
مهي كه مهر ترا داشت در محاق افتاد
دگر دلم به هوايت نمي شود مجنون دگر قرار دلم را كسي نخواهد ديد
مبار مشك تر از زلف بيدها اي باد
مرقص پيش نگاهِ ترم مرقص اي بيد!!!