ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



هفت پیکر - نظامی
(حدیث راستی)
برگرفته از هفت پیکر نظامی
 
آورده اند که:
سلیمان و بلقیس که سخت به یکدیگر مهر میورزیدند فرزندی داشتند علیل و ناتوان.که دست و پایش از حرکت عاجز بود.
بودشان از جهان یکی فرزند     
دست و پایش گشاده از پیوند
روزی که بلقیس و سلیمان در خلوتی عاشقانه کنار هم نشسته بودند
گفت بلقیس کای رسول خدای  
 من و تو تندرست سرتاپای
چیست فرزند ما چنین رنجور   
 دست و پایی ز تندرستی دور؟
...
جبرئیلت چو آورد پیغام
این حکایت بدو بگوی تمام
تا چو از حضرت تو گردد باز
لوح محفوظ را بجوید راز
 
باری سلیمان پذیرفت و در نوبتی که جبریل به دیدار ش آمد ازاو چاره خواست.
جبریل از درگاه احدیت پاسخ آورد که چاره تنها یک چیزست.آنکه تو و همسرت جز سخن راست به یکدیگر نگویید.
سلیمان و بلقیس هردو شادان پذیرفتند
پس سلیمان از بلقیس پرسید
هرگز اندر جهان ز روی هوس
جز به من رغبت تو بود به کس؟
بلقیس لب به ستایش سلیمان و برشمردن تمام محسنات او گشود و گفت با تمام این نیکیها ،
باهمه خوبی و جوانی تو
پادشاهی و کامرانی تو
چون ببینم یکی جوان منظور
از تمنای بد نباشم دور
همان لحظه طفل علیل‌ دستهایش شفا گرفتند ودست به دامان مادر گرفت
طفل بی دست چون شنید این راز
دستها سوی او کشید دراز
 
سپس بلقیس با سلیمان گفت:
یک سخن پرسم ار نداری رنج
کز جهان با چنین خزینه و گنج
هیج بر طبع، ره زند هوست
که تمنا بود به مال کَسَت؟
سلیمان گفت من چنان ثروتی دارم که هیچکس نداشته و نخواهد داشت
با چنین نعمتی فراخ و تمام
هرکه آید بنزد من به سلام
سوی دستش کنم نهفته نگاه
تا چه آرد مرا به تحفه ز راه
طفل باشنیدن این سخن پاهای ناتوانش نیز بهبود یافت و شروع به راه رفتن کرد.
راست گفتن چو در حریم خدای
آفت از دست برد و رنج از پای
به که مانیز راستی سازیم
تیر بر صید ، راست اندازیم.
 
 
 
تلخیص از هفت پیکر
سودابه مهیجی
 
 
کلمات کلیدی این مطلب :  هفت پیکر ، نظامی ، خمسه ، سلیمان ، بلقیس ،

موضوعات :  عاشقانه و عارفانه ،

   تاریخ ارسال  :   1394/11/27 در ساعت : 17:12:42   |  تعداد مشاهده این شعر :  780


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 23,088 | بازدید دیروز : 18,002 | بازدید کل : 121,554,319
logo-samandehi