خوب یا بد، گوشهایم از شنیدن دلخورند...
چشمهای بسته ام از خواب دیدن دلخورند

	آسمان چتر خیالت را تداعی می کند
 بالهای بی قرارم از پریدن دلخورند

مانده ام در راه تردیدی که سرماخورده است
کفشهای پاره حتی از رسیدن دلخورند

کوچه های شهر از خشم تو طوفانی ترند
بادها در جستجویت از وزیدن دلخورند

کودکان با تیله های شعر بازی می کنند
تیله ها هم از دویدن...از سریدن دلخورند

مردم ازحال دل اسرار دلم را خوانده اند
پنبه های طعنه هم از سربریدن دلخورند

سرزنشها میکند خارمغیلان چاره چیست؟
مارهای این بیابان از خزیدن دلخورند...

.

	نقاشی و  شعر: راشین گوهرشاهی

• (0) نقد ها
• (0)نظرات غیر اعضا
• (1) نظرات کاربران

صمد ذیفر 1394/12/21 در ساعت : 12:28:3 سلام درودتان شاعره بانوی هنرمند گوهر شاهی گرامی موفق و پیروز باشید ان شاء الله