شبیه پیچک های خسته که سر بر شانه دیوار می گذارند
همان دیوارهایی که هیچگاه رشد نمیکنند
آسمانی را به آبی ترین رنگها جستجو میکنم
دلم خورشید را می خواهد که روی پشت بام غلطک بزند
ووقتی زرد نیلگون بر صورت آسمان پاشید
ابری بیاید و پاکش کند
انوقت بغض اسمان میترکد
چند ماهیست بغض اسمان را ندیده ام
خشمش را
وابری که از اسمان پایین بیایدو
اشتباهاتش را پاک کند
چه زیباست بزم اسمان وزمین
یکی می گرید دیگری خوشحال است
برای حضور دوباره شبنم ها
دعا باید کرد
برای عطش کویر
دست ربنایی می خواهد که به آسمان بلند شود
دست ربنایی که با دست ربنای شقایق ها یکی شود
باد که تسبیح کنان می گذرد
اذان از سر گلدسته های سرو بلند است
شاخه های خشک درختان
به قد قا مت برخاسته اند
وپیچک ها همیشه در رکوعند
دعا باید کرد
برای لاله ای که قیام نکرد
وچشمه هایی که
تمنای آب دارند
وچه زیبا ترانه ای می شود
ترانه ای که زمین
با حضور باران می سراید
باران قطره قطره
روی ذهن خاک می چکد
ذره ذره نور ماه
روی شانه های باران سوار می آید
بوته بوته زندگی
از دل خاک می روید
دعا بایدکرد
برای حضور دوباره شبنم ها
تاریخ ارسال :
1394/12/24 در ساعت : 9:54:47
| تعداد مشاهده این شعر :
528
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.