تا آیه ای از جنون به دستم دادند
از عقل بریدند و گسستم دادند
چون عقل کم آورد به رنج انسان
آیینه ای از عشق به دستم دادند
با قصد الم ، نیش به جانم زده اند
جامی به دل باده پرستم دادند
با آتش هجر و سنگ سخت عصیان
آزار نمودند و شکستم دادند
با گندم و سیب و آیه هایی از دل
از عرش به سوی فرش پستم دادند
جان داد و گرفت و گیج و حیران شده ام
یک جرعه که از جام الستم دادند
در فقر مرا دولت عشق آوردند
نابود شدم ، دوباره هستم دادند!
من گیجم و اشتیاق و حرمان دارم
آیا که دوباره قبض و بسطم دادند؟!
زهرا علی بابایی
تاریخ ارسال :
1395/1/16 در ساعت : 0:6:14
| تعداد مشاهده این شعر :
549
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.