«مکن در جسم و جان منزل، که این دون است و آن والا
قدم زین هر دو بیرون نِه، نه اینجا باش، نه آنجا»
در دیوان سنایی غزنوی و بر پیشانی این قصیدة باشکوه میخوانیم که «این قصیدة غرّا در عرصة سرخس و در آن زمین مقدّس گفته شده.» و در احوال سنایی نیز نوشتهاند که او روزگاری از عمر خود را در سرخس سپری کرده و از محضر مشایخ آن شهر بهره گرفته است. یکی دیگر از قصاید زیبای سنایی با مطلع «ای سنایی بیکله شو، گرت باید سروری» نیز زادة سرخس است و این سخن در دیوان او ثبت شده است.
سرخس یکی از شهرهای بزرگ خراسانزمین بوده است؛ شهری در میانة نیشابور و هرات و مرو، و زادگاه و پرورشگاه بسیاری از مشایخ تصوّف، دانشمندان و دولتمردان.
دریغ که سرخس نیز همانند دیگر شهرهای خراسان، پامال ستور غزان و سپس چنگیزیان و سپس لشکریان تیمور گورکانی شد و دچار فترتی در ادب و دانش، چنان که در بعضی از نواحی خراسان تا کنون ادامه دارد.
و امروز برای ما بسیار خوشایند است که از خطّهای که روزگاری آن را «زمین مقدّس» میخواندهاند و غبار ایّام، چهرة فرهنگی آن را پوشانده است، شاعری برمیخیزد که یادآور خراسانیان قدیم است؛ هم در سختکوشی و پشتکار در صورت شعر، هم در تعهّد و التزام در سیرت آن.
قریب به پانزده سال پیش بود که جوانی دانشآموز، با عصایی سپید و دلی روشنتر از آن، در آغاز هر هفته، تک و تنها از روستایی در نواحی سرخس با وسایل نقلیّة متعدّد و متوالی، خود را به مشهد میرساند تا درس مدرسه را از کف ننهد، در حالی که چه بسیار جوانهای شهرنشین، فارغ از محدویّتهایی که آن جوان با آن دست و گریبان بود هم آن مایه از همّت و پشتکار را نداشتند. آن دانشآموز در آخر هفته، باز با همان دشواری راهی روستایش میشد تا ایّام تعطیل را در کنار خانواده بگذراند و باز هفتة بعد راهی مسیر دانشاندوزی شود.
و آن دانشآموز وقتی به مشهد میآمد، معمولاً هدیهای ارجمند برای من داشت؛ تعدادی شعر که سرودههای اخیرش بود و در نوار کاستی ذخیره شده بود. او معمولاً بخشی از نوار کاست را خالی میگذاشت، برای شنیدن نقد و نظرم دربارة آن شعرها. و بدین ترتیب، دوستی من و موسی عصمتی شکل گرفت.
آن دانشآموز سپس به دانشگاه رفت، در شهر بیرجند. تحصیلات را به پایان رساند و البتّه آنچه حاصل این دوران بود، نه تنها دانش و آگاهی بیشتر در زمینة ادبیّات، که شریکی مهربان برای زندگی بود. و سپس موسی عصمتی با کولهباری از دانش، برگشت تا برای دانشآموزان نابینا معلّمی کند، برایشان شعر بخواند و کتابهای شاعران امروز را به خطّ بریل برگرداند تا دست این دانشآموزان از آثار ادبی امروزیان خالی نباشد. هدیة بسیار ارجمند دیگر موسی عصمتی برای من، کتاب «پیاده آمده بودم»ِ من با خطّ بریل است که آن را در مجموعهای که از چاپهای متعدّد این کتاب دارم، نگه داشتهام و برایم بسی عزیز است.
از آن زمان، موسی عصمتی همواره در محافل ادبی مشهد حضوری پررنگ داشته است، بارها در جشنوارههای شعر مقام آورده و به واسطة اخلاق نیکو، پشتکار وصفناپذیر و شعرهای زیبای خود، نور چشم شاعران مشهد بوده است.
شعر موسی عصمتی برای من همیشه نمونهای از یک شعر متعهّد بوده است. وقتی میگویم متعهّد، به معنی آن تعهّد خاصّی نمیگویم که امروز رسم شده است و بر رعایت ظواهر شرع و آداب انقلابیگری تکیه دارد؛ چیزی که بسیاریها فوت و فنّ آن را یاد گرفتهاند و در رسانهها به عنوان «شاعران متعهّد» شناخته میشوند. منظور من از تعهّد این است که شاعر، شعرش را بر اساس یک هدف باطنی و درونی میسراید، بر اساس فکر و حسّ عمیقی که او را بیتاب ساخته و به سرایش واداشته است.
هم از این روی است که در هر شعر از موسی عصمتی، احساس میکنیم که شاعر به راستی میخواهد چیزی به دیگران بگوید که او را از درون بیتاب ساخته است. به واقع آنچه برای شاعر اهمّیّت خاص دارد، کاربرد اثر است و اگر اثری نخواهد کاربرد داشته باشد، سرودنش سودی ندارد.
میپذیرم که التزام خاصّ شاعر به پیام و هدف شعر، در مواردی او را از رسیدگی تمام به جوانب صوری آن بازداشته است. از همین روی، این شعرها را قدری صیقلنخورده مییابیم. شاید تعبیر «خوشساخت» برای بعضی از سرودههای این دفتر صادق نباشد، همان چیزی که قدما به آن «عذوبت» و «سهولت» میگفتند. ولی به نظر من این ویژگی ربطی به هدفمندی شاعر هم دارد، آنچنان که در شعر ناصرخسرو نیز این صیقلنخوردگی، با روحیة متعهّد و ملتزم شاعر ارتباط دارد.
ولی با این همه، شعر موسی عصمتی را خالی از بدایع خاص هم نمیبینیم؛ از جمله طرحهای خاصّ و متفاوت. شاعر ما معمولاً در طرح صوری یا محتوایی شعر، صاحب ابتکار است و هر اثر او، یک اثر ویژه از کار به در میآید که نمونههای مشابهی در آثار شعری همنسلانش ندارد. مثلاً اگر شعری برای غدیر میسراید، با همان عناصر، اجزا و طرح و ساختار غدیریّههای معمول نمیسراید. اگر شعر رضوی مینویسد، اگر از بیداری اسلامی میگوید، اگر از روستا و مردمش میگوید، در همه جای از عناصر و کلیشههای موجود دوری میکند. گاهی این تمایز را با کمک ردیفهای متفاوت ایجاد میکند، گاهی با انتخاب عناصر متفاوت و گاه با انتخاب زاویة دید خاصّ خویش.
صداقت، صمیمیّت و برخورد بیپیرایة شاعر با محیط اطراف، دیگر ویژگی شعر موسی عصمتی است. او کمتر به سنّت ادبی موجود، متّکی است و بیشتر به تجربههای زندگی خویش. این تجربهها وقتی به زندگی خود شاعر متّکی میشود، صمیمیّتی خاص به شعرها میدهد.
سخن را کوتاه میکنیم، با این امید که موسی عصمتی همچنان بسراید و همچنان شعرهایی متفاوت و سرشار از حسّ و درد و دغدغههای عمیق انسانی به جامعة فارسیزبان هدیه کند.
محمّدکاظم کاظمی
مشهد، 29 آذر 1394
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
Text-to-speech function is limited to 100 characters