آب در سراب
آب در سراب
بر خوب و بدِ زمانه لعنت کردند, از دشت ,از آب و دانه نفرت کردند
کرکس های که عمری بی کس بودند, پرواز به سمتِ بی نهایت کردند
آنروز که ذهنم از کبوتر پُر بود سرتاسرِ سقفِ گیتی از پَر پُر بود
انگار پرنده های غایب شده را تا آنطرفِ دریچه غارت کردند
من سنگچِلِ زمینِ دریا بودم درخوابِ من آسمان پُراز ماهی بود
با آمدنِ نهنگ از پشتِ افق جمعّیتِ ماهیّان قیامت کردند
ناگاه در آسمانِ هفتم رفتند , پیداشدگان دوباره در "گم" رفتند
در خواب من آن فرشتگانِ معصوم, معلوم شدند و باز غیبت کردند
بر حلقه ی دار بودم و می آمد, آوازِ مهیبِ زاغ,... در گوشِ کَرَم
من آنطرفِ حیات رفتم مَردم از رفتنِ در گناه, عبرت کردند
در برکه فرو شدند, ماهی ماندند , آدم های که در سیاهی ماندند
گفتند به روی خاک آرامش نیست , رفتند به عمقِ آب عادت کردند
عبدالله امان 12.06.2016
تاریخ ارسال :
1395/3/23 در ساعت : 13:55:41
| تعداد مشاهده این شعر :
619
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.