ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



به یاد روزگاری که همه باهم بودیم

سرما وسوسن
 گوني را بالا ميزند .دولا مي شود و مي رود تو .گوني را مرتب مي كند . نفت ته كشيده .چراغ خاموش است . فانوس هم دارد جان مي كند . پت پت مي كند . باران هم كه پنج روزتماميك ريز باریده . كف سنگر گل خالي شده . اب از هر سوراخي مي زند تو .قدم از قدم كه بر مي داري شلپ شلپ گلها كش مي ايد و مي كشاندت پائين .بچه ها روي ايرانيتها خوابند .یک موش بزرگ ازپشت گونی هاداردنگاه می کند.سبیلهایش میلرزند.صندوقهاي مهمات را چيده اند كف سنگر و رويشان را با ايرانيت پوشانده اند .صندوقها جا به جا فرو رفته توي گل و ايرانيتهارا هم كج كرده . اما خوب بهتر از خوابيدن توي گل و شل است. داوود توي خواب ناله مي كند . سه شب است نخوابيده . سر درد امانش را بريده .حسن و رضا طوري خودشان را لاي پتو پيچيده اندانگاردوباره جنيني هستند در بطن مادر . وسط انها جائي براي خودش باز مي كند . چند تكه مقوا چند پاره گوني . اين هم تشك پر قو . پتو را مي پيچد دور خودش و دراز مي كشد روي موج موج سطح ايرانيتها .و تا بيايد احساس ناراحتي بكند با خواب از ان جا رفته است ...
پاي كرسي همه هستند . پير و جوان . پاهايش گرم شده اند دارند مي سوزند .از ان زير درشان مي اورد . ننه جان يك ور لحاف را بالا مي زند سرش را مي برد زير ان .زغالها وسط منقل سرخ سرخ در حال لرچيد نند.ننه جان كمي خاكستر ميريزد رويشان .ولحاف را پائين مي اندازد . شب يلداست . انار دان مي كنند و فال مي گيرندوكشمش مي خورند.توت خشكه هم هست .و هندوانه.واجيل و شيريني و.بلاخره مادر دارد درگوش خاله جان پچ پچ مي كند .خيالش راحت مي شود.زير لب زمزمه مي كند .خوب. پس بلاخره گفت.و زير چشمي به سوسن نگاه مي كند. .برف مي بارد . هرت و هرت ...ناگهان باد سردي مي خورد توي صورتش از جا مي پرد اب محاصره شان كرده .از سر و كول صندوقها بالا رفته ايرانيتها را دور زده و انها را وسط جزيره گير انداخته.پتو ها را سير اب كرده و مقوا ها را مثل نان توي چائي شيرين خيسانده .يك كف دست خشكي پيدا نمي شود .يكي يكي ودولا دولا از سنگر در مي ايند .تمام تنشان موجدار شده .نمي شود قدم از قدم بر داشت . هوا هنوز گرگ و ميش است .زمين و زمان خيس اب هنوز در خواب است . بوي عجيبي مي ايد . باران خاك را شسته و جسدهاي پوسيده را از زير ان در اورده.ابها را كلاه كلاه از سنگر بيرون مي ريزند .چند تائي از سوراخها را پيدايشان ميكنند و درشان را گل مي گيرند .ايرانيتها را بلند مي كنند تا ابشان خالي شود.وضو مي گيرند و روي موج موج انها به نماز مي ايستند . به سجده كه مي روند هر كدام از دستها در يكي از موجها ي ايرانيت قرار مي گيرند و پيشاني روي بلندي وسط انهاست. هنوز از روز و افتاب و گرما اثري نيست .وسط انهمه اب لبهايشان خشك شده . تن و بدنشان نم كشيده .  قدشان انگار كوتاه شده . لباسها به تنشان مثل نمد شق و رق مانده . دندانها يشان  تلق تلق به هم مي خورد . فقط قبظه ي اسلحه است كه در اغوش انها خشك و گرم انتظار مي كشد . پشت باران و مه ماشيني پيدا مي شود .كه تپه را دور زده و ارام به ان سمت مي ايد . خدا كند كه خودش باشد . 

کلمات کلیدی این مطلب :  تقدیم به چشمهای منتظر ،

موضوعات :  اجتماعی ، ادب و مقاومت ، سایر ،

   تاریخ ارسال  :   1395/7/4 در ساعت : 11:47:38   |  تعداد مشاهده این شعر :  616

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

هم اکنون 14 سال (شمسی) و 4 ماه و 13 روز و 6 ساعت و 48 دقیقه و 39 ثانیه است همراه شماییم 453278919.621 و زمان همچنان در گذر است ...
بازدید امروز : 4,901 | بازدید دیروز : 14,876 | بازدید کل : 123,006,267
logo-samandehi