نه دل،که حال مرا،هیچ کس نمی فهمد
و روز و سال مرا هیچ کس نمی فهمد
توخواستی که تسلای درد من باشی
غم و ملال مرا هیچ کس نمی فهمد
به صداشاره سخن گفته ام برای شما
زبان لال مرا هیچ کس نمی فهمد
سوال اول دل عشق بود وجزدل دوست
سرّ سوال مراهیچ کس نمی فهمد
دوچشم چشمه اشک است درفراق،چه غم
دل زلال مراهیچ کس نمی فهمد
شده ست زخمی چشمی،کبوتر دلم و
شکسته بال مراهیچ کس نمی فهمد
ببین به باغ صفا رسته بوته ی گل دل
بلوغ کال مراهیچ کس نمی فهمد
به دردمی رسد انسان به اوج عشق چرا
ره کمال مرا هیچ کس نمی فهمد
امید نیست به این مردم و ارادتشان
نه دل که حال مرا هیچ کس نمی فهمد