بله , رنجیده ای . بسیار هم رنجیده ای اَز من
چه رنج سخت و دور از انتظاری دیده ای اَز من
گناه من که معلوم است _ خیلی خوب _ اما تو
گناهت را به پیکاری چنین پرسیده ای اَز من؟!
فرو بردی به قلبم دشنه ی دشنام هایت را
ولی یک حرف اَز گل خوب تر نشنیده ای اَزمن
مرا در من گره دادی چه سنگین سایه در سایه
چنین بر سایه اَم شمشیرها ساییده ای اَز من
شبی تا دست گرمت رو به سردی رفت فهمیدم
که لرز واپسین دیدار را فهمیده ای اَز من
ندارد اعتباری دست سرد آدمک برفی
تو اما دست خود را تندتر برچیده ای اَز من
چه برجا مانده حالا ؟! چشم هایی بی رمق از تو
وَ حجم ساکت در خود فرو پاشیده ای اَز من
محمدیزدانی جندقی
تاریخ ارسال :
1395/10/3 در ساعت : 20:52:3
| تعداد مشاهده این شعر :
764
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.