تا درآمد به دل علقمه عباس یل اش
آسمان سرزده لرزید ز عکس العمل اش
دست چون کرب و بلا در کمر انداخت حسین
شد رها تیر دعا ناله کنان از قِبَل اش
آتشی ریخت به دل زینب سودازده را
خیمه در خیمه برافروخت به بالای تل اش
شب ِعقرب، قمر هاشمی اش را چو رسید
زرد شد سنبله در سنبله باغ حَمَل اش
عَلَم قامت عباس چو برخاک افتاد
باد شد هرچه که گل کاشته بود از اَمَل اش
ها! سوار ابد از علقمه تا نخلستان
نقب می زد به سراپرده ی سبز ازل اش
زخم گل کرد غریبانه به ژرفای حِرا
داغ رویید به بالای اُحد با قلل اش
کربلا شعشعه ی نوغزلی بود شگرف
کاش نو می شدم از آینه زار غزل اش
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/7/23 در ساعت : 10:18:7
| تعداد مشاهده این شعر :
1146
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.