چشمان زن بسته بود که سوزن ها را زیر انگشتانش نهادند، ناگهان دستانش را به دیوار کوبیدند، سوزن ها تا زیر ناخن ها تا ته فرو رفتند، درد، استخوانهای زن را می سوزاند، اما لب از لب نمی گشود.
زن، دیگر جای سالمی برای شکنجه شدن نداشت، دخترانش را آوردند، حالا نوبت آنها بود،۱۳- ۱۴ساله بودند، آنقدر آنها را زدند و سوزاندند که زن دعا می کرد دخترکانش زودتر بمیرند تا اینقدر زجر نکشند، زن اما مگر حرف میزد، هرگز.
اگر یکی از توگوشی هایی که این زن خورده بود را مدعيان دروغين خورده بودند تا الان ادعای رهبری انقلاب را می کردند.و با "بان کی مون" سر ریاست سازمان ملل متحد دعوا داشتند.
این زن نه باندی دارد و نه صاحب ملک و املاکی است، و نه از خوش حادثه آلاف و الوفي كسب نكرده و نه مدعي است که یک آلبوم پر از عكس با امام دارد و نه ادعا مي كند مبارزترین زن ایران است؛ او فقط یک چیز دارد، دلي پاك از ياد امام و پاهايي پر عفونت، که بر اثر کشیده شدن ناخن هایش در زمان شاه كه هنوز رنجش می دهند. همین و بس.
او زینب انقلاب اسلامی، مرضیه حدیدچی دباغ است.
چند روزي است كه حدیدچی بستری شده است؛ اگر پزشکان بيمارستان خاتم الانبیاء از پس درمانش بر نیامدند خود خاتم الانبیاء در بهشت بر داغهای کهنه ي دلش مرهم خواهد نهاد.
چه خوب است دوستان امام و انقلاب به عیادتش بروند با دسته گلهای یاس زهرايي و گلهاي سرخ زينبي.
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/3/4 در ساعت : 5:2:44
| تعداد مشاهده این شعر :
1084
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.