غزل 1
اینجا در و دیوارها غم دارد ای چاه
این خانه زهرای مرا کم دارد ای چاه
از خانه بیرون می روم در کوچه ای که-
هر گوشه اش نقش جهنم دارد ای چاه
از غصه ی زهرا و سیلی تا قیامت
چشمان من باران نم نم دارد ای چاه
با رفتنش اندوه می بارد خدایا!!
اینجا هوا بد هست؟! یا دم دارد ای چاه؟!
خون گریه های کودکانم درد دارد
این دردهای تلخ مرهم دارد ای چاه؟؟!
آتش گرفتم، سوختم همراه زهرا
با چادری خاکی که ماتم دارد ای چاه
شبگرد نخلستان شدم تنهای تنها
آواره ای اینگونه!! عالم دارد ای چاه؟!!
انگار بعد از فاطمه این شهر مرده است
این خانه زهرای مرا کم دارد ای چاه
غزل 2
روی خاک افتاده دریایی که غرق گوهر است
شور برپا شد، قیامت شد که اینجا محشر است
کوچه از اندوه سر بر آسمان می ساید و
دیده ی دیوار بر چشمان پر شرمِ در است
آسمان با چشم های فاطمه (س)همراه شد
اشک مهمان دل دردانه ی پیغمبر است
شهر ویران می شود زهرا اگر نفرین کند
آهِ زهرا مثل آتش در دلِ خاکستر است
مرتضی این روزها دلشوره ای دارد عجیب
قلبش از غم پر شده این لحظه های آخر است
لحظه ای تابوت را بگذار بر روی زمین
این که دارد می رود بر شانه، جانِ حیدر است
آه! این غم نامه شرح دردهای مصطفاست
دستهای خسته اش آغوشِ امنِ دختر است
********
غزل 3
چشم هایم شده آیینه ی غم حرفی نیست
اینکه از بغض، نَفَس هم نکشم حرفی نیست
شکوه ها دارم از این شهر پدر بعد از تو
هم پر از حرفم از این غصه و هم حرفی نیست
پیش چشمان خودم دست علی را بستند
از غریبیِ علی سوخت دلم...حرفی نیست
کوچه اندازه ی تنهایی من را فهمید
مردمی غرق تماشای ستم...حرفی نیست
هاله ای از غم و اندوه به پهلویم هست
هیجده ساله ولی قامت خم؟؟ حرفی نیست؟!
تا تو بودی دلِ من خانه ی آرامش بود
رفتی و من شدم آواره ی غم حرفی نیست
گفته بودی که صبوری کنم این غم ها را
صبر کردم به خداوند قسم حرفی نیست
بین آغوش خودت جا بده من را بابا
خسته ام... خستگیِ فاطمه کم حرفی نیست!!
******
غزل 4
گفت این خانه ی زهراست، بیا برگردیم
خانه ی دیگرش اینجاست خدا! برگردیم
گفت با اینهمه هیزم که شما آوردید
بعد از آتش زدن خانه کجا برگردیم
رو به پایان برود کاش به شکلی دیگر
قصه ی کوچه ی پر حادثه با "برگردیم"
کاش یک مرتبه می گفت: بیاییم به خود
یا علی گفته و این واقعه را برگردیم
نه...! قرار است علی روضه بخواند هرشب
کوچه ای پر شد از اندوه و عزا... برگردیم
قنفذی می رود و شمر می آید از راه
قسمت این است که تا کرب و بلا برگردیم
شاعر محبوبه راه پیما