سی سال یک نفس دل خود را دویده ام
در جا زده ، به نقطه ی اول رسیده ام
کودک تر از تمام خیالات واهی ام
چیزی به جز شکسته دلی را ندیده ام
دارم نگاه می کنم اینک به آینه ....
بر این خطوط درهم و رنگ ِ پریده ام
از گرم و سرد زندگی و گریه های لال
یک پنجره به سمت پریدن کشیده ام
آیا کسی نمانده بیاید عوض کند....
این تار و پود تیره که دورم تنیده ام
باورکنید از سر اجبار مدتیست ....
کنج اتاق سرد و پر از غم خزیده ام
این عنکبوت مرده درونم چه می کند...!
انگارقلب پاره ی خود را گزیده ام
کو بالهای من که به غیر از عذاب نیست ...!؟
آنچه که من به قیمت جانم خریده ام ...!
افتادن از نگاه شما حق من نبود...
من ماوراء طاقتم اندوه دیده ام
سید مهدی نژادهاشمی
http://dealtang.blogfa.com/
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/7/28 در ساعت : 19:13:0
| تعداد مشاهده این شعر :
1400
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.