لب فرو می بندی از مجموعه ی فریادها؟
بیستون را می شناسی از لب ِ فرهاد ها؟
تیشه ای بردار هم متراژ ِ ممتد های رنج
تا بکوبی بی امان بر قله ی اضداد ها
تیشه ای بردار اما نه برای کوه و سنگ
کوه شاید حرف دارد در پس ِ رخداد ها
زندگی در ماههایش چرخشی دارد عجیب
مهر ها زردند وسبز ِ سبز هم خردادها
پیش بینی کردن ِ فردا همیشه مشکل است
دائما در حال تغییرست مثل ِ بادها
روی این سیاره شاید خوب بودن مشکل است
کاش میرفتیم تا سیاره ی همزادها
شاید آنجا بوته های عشق می کارند یا
سینه ی صحرایشان گل کرده از شمشاد ها
تیشه را بردار بر کوه ِ غم و نفرت بکوب
تا فرو ریزد سراب ِ هجمه ی بیداد ها
اکرم بهرامچی