حجره اش در وسط کوچه عالی نسب است
تاجر پسته و بادام و مویز و رطب است
قلچماق است و سبیل کاشته پشت لب خود
ظاهرش لات ولی در دل من منتخب است
نه فقط درس نخوانده که کنم سرزنشش
از مدرنیسم و نشان های تمدن عقب است
رفته بودم دم افطار که خرما بخرم
دیدم او را که زبان طلبش یک وجب است
مادرش گفته عروسم بشو لطفا ، پسرم
چند وقتیست که بر مهر تو در تاب و تب است
دو به شک مانده دلم چون که ز بخت بد من
گر چه یک مرد تمام است ، ولی بی ادب است :)
منصوره نوروزی
تاریخ ارسال :
1396/4/22 در ساعت : 11:1:29
| تعداد مشاهده این شعر :
604
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.