آخر به پای خاطره ها پیر می شوم
با قصه های فاصله درگیر می شوم
خوابی ندیده ام؛ خودم اما شبیه خواب
یک روز در حضور تو تعبیر می شوم
چشمم به راه مانده ، اگر برنگردی از
دنیای دور گمشده ها؛ "دیر" می شوم
هرگاه در مسیر، نگاهم نمی کنی
می مانم و دوباره زمینگیر می شوم
آیینه را شکسته ام و باز دیده ام
در تکه هاي آینه تکثیر می شوم
سرکش ترین پیامبر کافرم ولی
با وحی آیه های تو تسخیر می شوم
فرمان دهی بمیرم اگر پای عشق تو
آغوش می گشایم و تبخیر می شوم
عظیمه ایرانپور
تاریخ ارسال :
1396/6/6 در ساعت : 13:15:31
| تعداد مشاهده این شعر :
556
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.