(( غدیر ))
وقتی رسول از حج آخـر بـازمی گشت
آیینـه ی جـانش پی یک راز مـی گشت
یک راز ، نـه ، راز ِ بـزرگ ِ آفـرینش
بـا رأی سبحان جـانشیـنی را گـزیـنـش
آمد امین وحی و پیغـامی دگر داد
پیغام حق را خدمت پیغامبر داد
ای مصطفی هنگام ابلاغ ِ پیـام است
گر غیر ازین باشد ، رسالت نا تمام است
فرمــان حق جان محمــد را برانگیخت
ایمان و عشق و دوستی را در هم آمیخت
نــوری پــدیـد آمــد بــه دامــان محمد
گویی سـراسـر شعله شـد جان محمد
بسیـار باید کوشش و کنکاش می کرد
راز شگفتی را به دقت فـاش می کرد
حکم تــوقــف داد احمــد کاروان را
تا از خبر آ گا ه سازد همرهان را
گفت از جهاز ِ اشتــران منبر بسازند
گودال ِ خم را قبله ی باور بسازنـد
از هر طرف گرد ِ غـدیـر خم نشستند
بهر نماز ِ ِ عشق صف بسیـار بستـنــد
جمعیتی آمــد پــدیــد انبــوه ، انبــوه
گودال سـربـرکرد درآن دشت ،چـون کـوه
شوق ِکلام ِ احمـدی درگـوش هـا بود
دلهــا پـر ا ز شیرینی ِ چا ووش ها بود
آنگــاه بــر منبـر فـراز آمـد محمد
بـا عرش ِ اعلی همطـراز آمـد محمد
اوّل سخـن آغــاز بـا حمــد ِ خـدا کــرد
آنگاه ، همـراهـان و یـاران را دعـا کرد
تـا خـوب دریــا بنــد مفهــوم ولی را
آ ورد تـا بـالای ســر دسـت ِ عــلی را
فرمود ای یـاران ِ من ای با وفـایـان
دوران من بین شما آمــد بـه پـایـان
ای همرهـان روز ِ وداع ِ آخریـن است
پیغـام احمد بـا شما امروز ایـن است
هـرکس مرا ازجان ودل مـولا بخوانـد
بـایـد عـلی را بعـد ِ مـن مــولا بـدانـد
در انتـظار ِ ِ ایـن خبــر بـودنـد یـاران
دل را بـه حکـم ایـزد آ سودنـد یـاران
تبریک ها گفتند و شادی ها نمودند
مـولا علی را از دل و از جان ستودند
موج ِ سرور و شادی از دل بر زبان رفت
فریاد ِ بخّ ٍ لک ، به گوش ِ آسمان رفت
ما از غـدیـر ِ ِخم سـری پـر شور داریـم
عشق عـلی را شـاهـد ِ منظور داریـم
او اولین خورشیـد بی پایان عشق است
شخصیتش پرورده ی دامان ِ عشق است
عید غدیر خم ، که روز ِ عید مولاست
عیـد ولایـت ، آیـه ی تـایـیــد مـولاست
این عیـد عید عاشقان روی مهدیست
آیینـه ی مهر عـلی الگـوی ِ مهــدیست
محمد روحانی ( نجوا کاشانی )
http://golestanesheroadab.persianblog.ir/
http://www.boostanetanz.blogfa.com/