ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



سالها می گذرد شعر تو تفسیر نشد
 
شهر آشفته و آبستن و بحرانی بود
زلف بر شانه پر از موج پریشانی بود
 
درد ها بر تن این شهر فقط گل می کرد
زخمهایش تنش سرخ خیابانی بود
 
جای احساس مرا خشم ترا پر می کرد
نفرت از درد در این فاجعه پنهانی بود
 
عشق می کرد غزل در شب رقصیدن موج
شاعری پای دلش گرم غزلخوانی بود
 
داعش از شیعه اگر کینه به پایان می برد
شهر  آئینه ی سردار سلیمانی بود
 
با غزال از غزل شوق فراتر رفتم
مثنوی خوبترین راه رجز خوانی بود
 
تن به تن جنگ به اروند نگاه تو رسید
عشق پای همه را تا لب آئینه کشید
 
تا در این معرکه ها آینه کشتیبان است
صد جهان در گذر حادثه ها حیران است
 
نسل خورشید به تدبیر تو بر می تابد
ماه هرشب به هواخواهی دل می تابد
 
سر به تقدیر تو دادیم و کسی سیر نشد
سالها میگذرد شعر تو تفسیر نشد
 
مرگ از هر طرف از تاب و نفس افتاده ست
جغد شب از نفست توی قفس افتاده است
 
سروها باز قد شوق برافراشته اند
مردم شهر غزل آینه برداشته اند
 
ما خیابان به خیابان به تو دل می بستیم
با تو از فاجعه ها سوخته تر می جستم
 
مثنوی هرچه جلو رفت به پایان نرسید
غزل انگار خودش مقصد پایانی بود
 
ما دماوند دماوند به بالا رفتیم
شیوه رفتن ما گرچه بیابانی بود
 
مست بودیم در این قافله دیوانه شدیم
آخرین مقصد ما دشت پریشانی بود
 
مصر هم شوکت انسانی ما را بلعید
یوسف ما پسر ساده ی کنعانی بود
 
از ملخ خوردن این قوم فقط فهمیدم
که رگ جهل پر از خصلت حیوانی بود
 
آدم از دست همین قوم به مقصد نرسید
دید سر دسته ی تکفیر تو نجرانی بود
 
بنشین تا ته این شعر دعایی بکنیم
کاش ای کاش خدا شرط مسلمانی بود
جابر_ترمک
کلمات کلیدی این مطلب :  ،


   تاریخ ارسال  :   1396/11/7 در ساعت : 20:6:46   |  تعداد مشاهده این شعر :  585


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

علی گیاهی
1396/11/7 در ساعت : 21:5:35
درود بر شما زیبا بود ممنون
جابر ترمک
1396/11/7 در ساعت : 21:18:5
درود و عرض ادبسپاس بیکران
محمدرضا جعفری
1396/11/8 در ساعت : 2:31:54
درود استاد ترمک عزیز و اهل دل / هزار ماشاالله هزار ماشاالله
جابر ترمک
1396/11/8 در ساعت : 23:17:5
درود و عرض ادب
استاد جعفری بزرگوار
سپاسمندم
بازدید امروز : 8,165 | بازدید دیروز : 18,002 | بازدید کل : 121,539,396
logo-samandehi