شب قبیله ی من شوکت گلایل داشت
شکوه صخره ، غم ایل را تحمل داشت
زدم به رود غزلهای خسته از باران
چقدر سمت تو این رود بی نشان پل داشت
دولول سوزنی من به دوش باد افتاد
به اتکای تو بر آسمان توکل داشت
غزال من شب کوچ از تو می رمید انگار
هزار مسئله در انتهای کاکل داشت
قداره بند کدامین قبیله ای ای عشق
که در قدوم تو قشلاق یک بغل گل داشت
صدای شیهه ی اسب سفید خسته ی ایل
به کل کشیدن ایلاتیان تعامل داشت
به صبح یورد تو دیدم که در طلیعه ی کوچ
چقدر ایل غزل های من گلایل داشت
جابرترمک
تاریخ ارسال :
1396/11/29 در ساعت : 15:20:19
| تعداد مشاهده این شعر :
620
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.